نگاشته شده توسط: passionofanna | ژانویه 22, 2010

عطا الله مهاجرانی، دکتر جکیل و آقای هاید! (بازخوانی دو سند تاریخی)

بنویسم ؟! ننویسم ؟! …تفسیرهای تاریخی ، همواره در مرز این سوال در نوسان اند . آنکه به تفسیر تاریخ می پردازد ، بیش از آنکه در کشاکش با متن تاریخ باشد ، با « روح اخلاقی تاریخ » در ستیز است . ستیز بر سر آنکه در روایت تاریخی تا به کجا می توان پیش آمد . این ستیز از آنجا برمی خیزد که تاریخ ها ممکن است به سه شکل ، جانبدارانه و گمراه کننده باشند . شکل اول هنگامی است که مورخ فقط بخشی از یک موضوع را به درستی وصف می کند و در نتیجه تصویر نادرستی از کلیت آن موضوع می سازد . دومین شکل جانبدارانه شدن تاریخ هنگامی اتفاق می افتد که مورخ برخی از علل مهم یک رویداد را بازشناسی کند ، ولی همه ی آنها را ذکر نکند . و سوم ، تاریخ های ناقص شاید از این که چه کسانی مسئول رویدادهای تاریخی مهم بوده اند ، تصور گمراه کننده ای ایجاد کنند . از سویی دیگر ، هدف از خواندن تاریخ ، ستایش یا سرزنش انسانها بخاطر آنچه در گذشته انجام داده اند نیست . با این حال تحلیلگر تاریخ در چند و چون میزان آگاهی و آزادی ارادی افراد در بستر موقعیت تاریخی شان خود را مسئول خواهد دید .
این تردیدها از نخستین روزی که انتشار و تحلیل اسناد تاریخی را آغاز کردم ، با من بوده است . شاید از همین روی بود که بسیاری از اسناد مناقشه انگیز را که می توانست شائبه ی غیرمنصفانه بودن آن تحلیل را در اذهان تداعی کند ، کنار می گذاشتم . با این حال ، این تردید نه به جهت آن بود که از اتهام غیرمنصفانه بودن نوشته ام ترسی داشته باشم ، بل ترسم از آن بود که نکند انتشار سندی تاریخی ، به غریو « زنده باد ، مرده باد » موافقان و مخالفان بیانجامد . این خود ، یکی از آسیب های تحلیل تاریخی در سرزمین ما را به نمایش می گذارد ، که تاریخ را به صحنه ی رویارویی اشخاص تقلیل می دهیم ، و جنبه های علّی ، روانی و انتزاعی آن را به کناری می گذاریم . تاریخ را به فریاد خواندن ، تنها به آشفتگی و سراسیمگی بیشتر خواهد انجامید ، و تحلیلگران تاریخ را در کشاکش با قضاوت های مهیب اخلاقی ، به گوشه ی انزوا خواهد کشاند .

امروز برای اولین بار ، یکی از این نوشته های بحث برانگیز را انتشار می دهم ، نوشته ای که می تواند موافقان و مخالفان را به مرزبندی های احساسی پایان ناپذیری کشاند ، با این حال می خواهم بار دیگر بر این نکته تاکید کنم که انتشار چنین اسنادی که به برنمونی گذشته ی سوال برانگیز فردی که اینک خود را در موضعی متمایز می نمایاند ، پرداخته است ، بیشتر در پی پاسخ به این پرسش است که تغییر احوال و اندیشه ی اصلاح طلبان دینی در گذر تاریخ ، از آگاهی و آزادی اراده ی فردی آنان برمی خیزد ، یا اینکه آگاهی متبلور در اندیشه ی آنان ، همچنان در حصار مصلحت سنجی ها یا باورداشت های ایدئولوژیک باقی می ماند . این پرسش از این جهت اهمیت می یابد که این روزها ، در پس مواضع افرادی چون محمد خاتمی و عطا الله مهاجرانی و احساس ناخوشایندی که از تقسیم بندی خودی و غیر خودی از جانب آنان ، به بسیاری از حامیان و علاقه مندان جنبش سبز در داخل و خارج کشور دست داده است ، ضرورت بازخوانی تاریخی تحول آگاهی ارادی این افراد را یادآوردمیشود .
آنچه خواهید خواند ، دو برش از زندگی سیاسی عطا الله مهاجرانی است . دو سند مطبوعاتی که به فاصله ی 19 سال از یکدیگر ایستاده اند ، اما در بازخوردی انتزاعی ، در نمایی نزدیک ، با یکدیگر سخن می گویند . در نمای نخست ، نشریه ی مهجوری را می بینید به نام والفجر ( جنبش آزادیبخش مستضعفین جهان / به مدیریت ابوحنیف ) ، که در شماره ی 29 آن ( دوشنبه 30 فروردین 1361 ) ، مهاجرانی در نوشته ی تندی ، حملات شدیدی را متوجه صادق قطب زاده ، مهندس مهدی بازرگان ، نهضت آزادی و … می سازد . نشریه ای که تیتر اصلی آن چنین است : « مرگ بر بازرگان و قطب زاده » ، و مهاجرانی یادداشت اصلی این نشریه را نوشته است .
و پرده ی دوم : بیست و هفت دی ماه 1380 ، حسینیه ی ارشاد ، سالگرد درگذشت مهدی بازرگان ، و مهاجرانی که در ردیف اول نشسته است ؛ و هنگامی که در پشت تریبون سخنرانی قرار می گیرد ، با ستایش آمیز ترین جملات ، به مهدی بازرگان ادای احترام می کند و او را فراتر از زمانه ی خود می خواند.
دو پرده رو به روی هم ، و هر دو رو به سوی ما ، در اینک که ایستاده ایم . ما و مهاجرانی این روزها مقیم لندن ، که چنان دکتر جکیل و مستر هاید ، گاه شبیه همان برادر عطا الله مقاله ی دهه ی شصت اش می شود ، و گاه دکتر مهاجرانی خوش مشربی که از تساهل و تسامح سخن می گوید . خوب ، کدامیک را باید پذیرفت ؟ در این میان ، سهم اراده ، آگاهی و اندیشه ی فردی چه می شود ؟ آیا در این خصلت دکتر جکیل و مستر هاید گون افرادی چون خاتمی و مهاجرانی ، چیزی واسطه نایستاده است ؟ چیزی نامطمئن ، ناشفاف و متزلزل ؟! در مرز باریک دکتر جکیل بودن و مستر هاید گشتن ، چه چیزی پنهان شده است و چون حلقه ی واسطی ، انتزاع ارادی را به کنش های غیر ارادی مرتبط می سازد ؟! اینجاست که می توان بواسطه ی روایت های تطبیقی از تاریخ ، به تبیین حلقه ی مفقوده ی آگاهی ارادی در اندیشه ی افرادی چون مهاجرانی یا خاتمی پرداخت .
دوست میدارم به همراه خواندن این اسناد تاریخی ، این پرسش ها را نیز ، از ذهن خود دور ندارید ! آیا بازگشت مستر هاید همچنان امکان پذیر است ؟!


پاسخ

  1. A wise man said: If you are not radical when you are between 20-30 years of age and not liberal when you are at 50 years of age then you have not have any progress in your life. Many people were having these ideas in the beginning of this revolution but have realized that they were wrong. So I think the criteria should be the present ideas of the people.

  2. كساني كه با آزاد انديشي به اشتباهات فكري گذشته خود پي برده اند و بر تفكرات غلط خويش تعصب نورزيده اند، انسانهاي بزرگ، شجاع و بسيار قابل احترامي هستند.
    چرا ما همه را متحجر (به معناي داشتن انديشه ي غيرقابل انعطاف و منجمد) مي خواهيم؟
    ثبات در تفكر معيار درستي براي سنجش اشخاص نيست. رشد و بالندگي و تكامل فكر است كه باعث درخشان شدن جايگاه فكري شخص مي شود.
    اي كاش تمامي مسئولان جمهوري اسلامي با تكيه بر منطق و تعقل، دچار تحول فكري مي شدند و به اشتباهات گذشته خود پي مي بردند تا ما چنين وضعيت اسف باري در اين زمان نداشتيم.

  3. من به عنوان کی پیرمرد که روزگار درازی پیش از این دکترای تاریخ گرفته است به شما می گویم که با همین نوشتار کوتاهتان به اندازۀ یک مقالۀ پژوهشیِ بلند توانسته‌اید که پرده‌ای از یک جنبه از حقایق تاریخی کشورمان در دهه‌های اخیر را به نماش بگذارید. شما را نمی‌شناسم ولی متوجه شده‌ام که مطالعات ژرفی در علم تاریخ و فلسفۀ تاریخ دارید. بیشتر بنویسید هم در این مایه. و هم به این گونه همراه با تصویر.
    من چندی پیش در ایمیلی که برای مهاجرانی فرستادم از او خاهش کردم که خاطرات خودش را بنویسد، زیرا آن خاطرات، و بازنمایی اشتباهات بزرگی که او و امثال او پس از پیروزی انقلاب بهمن کردند کشور ما را به اینجا رساند که هست. به او گفتم که اگر خاطرات خودش را صادقانه بنویسد برای آیندگان ما بسیار سودمند خواهد بود. ولی او و امثال او کسانی اند که همواره بر اشتباهات خودشان پرده میکشند و خودشان را تطهیر می‌کنند و این خطای بسیار بزرگی است.

    • ممنون از لطف شما

      • I also asked him to write about his experience, because I was close to see him from the beginning of teh revolution in Shiraz University to be the minister. Mnay people like him did big mistakes and they are responsible for turning the revolution to this point. I’m not telling teh y don’t have right to change, but at least they need to talk about it and help others do not do the same mistake.

  4. سلام
    من همیشه دنبال این بودم که این سؤالات رو یک کسی و به یک نحوی از اصلاحطلبان امروز بپرسه… نامه ی خاتمی به بازرگان در محکومیت آمریکایی بودن او هم یکی از این موارد است.
    اما این را هم در نظر میگیرم که این افراد در آن زمان دانشجویان و جوانانی آرمانگرا بودند و جهتگیری هایشان برآمده از هیجانات آن زمان بوده است… ولی همان طور که مهاجرانی هم گفته بازرگان فراتر از زمان خود بوده است…
    به نظرم میرسد که هرچند این مسائل باید مورد بررسی قرار بگیرند و این افراد در مورد آن ها باید پاسخگو باشند ولی نمی توانند دلیلی باشند برای نفی آن ها در حال حاضر.
    ممنون از وبلاگ مفید شما

  5. بازرگان هر که بود هرچه بود دارای صداقتی بیظیر وقابل ستایش بود او به مفهوم واقعی قدرت رسیده بود وآموخته بود که هر که نیاموزد از روزگار از هیچ آموزگاری نخواهد آموخت امروز رهبر جمهوری اسلامی تنها 30 سال با درس روزگار فاصله دارد زمان بسیار بسیار ناچیز از نظر تاریخ او نیاموخته است که با زدن وگرفتن و کشتن ماندگار نیست اما بازرگان میدانست که با حیله ونرنگ ودروغ چیزی که امروز رواجی عمیق دارد نمیتوان حکومتی ساخت واداره کرد که مبنایش همین موردها باشند بسیارانی از همین هم میهنان اصلاح طلب از جمله مهاجرانی خود آتش بیاران محرکخه دیروزند دیروز بود که همه لباسهای چرکین و آستینهای بلند واخمهای تیتیش مامانی شان که دل هر جنبنده ای را به لرزه وامیداشت با عباراتی که بشارت عدالت را میداد و اکترا از آموزه های دینی به عاریت گرفته میشد به هرکس با هر مدرک علمی سابقه علمی سابقه سیاسی انقلابی یا غیر انقلابی که اندکی خرد وآینده نگری در گفتار وکردارشان بود میتاختند واو را چنان بی آبرو میساختند که گویی آن ارزشمند انسان زاده شیطان ویا خود شیطان بود بنگرید بلایی را که بر سر اساتید دانشگاهها آوردند کاری که با پزشکان کردند با معلمان کردند هر بینوایی که اندکی مال اندوخته بود کردند خانه هایی که طاغوتی بودند و یاقوت نشین شدند همه را به خیال فریب عوام کردند تا خود هم طاغوت باشند و هم متکبر آن لغات دهان پرکن امروز دیگر فسیل شده اند وحتا ممنوع با منتظری چه ها که نکردند عجیب اینکه شاگردانش نیز از این سفره پر برکت ریا وتزویر سودهای فراوان بردند عیبی بر مهاجرانی نیست زیرا او تک و یکدانه نیست که چین بوده باشد بسیار وبسیارند علت نیز باختن در بازی قدرت است مردم را امروز میفهمند میدانند زیرا چون مردم شده اند وقدرت با آنها بای بای کرده است چنانچه به آن با فریب مردم برسند دوباره آزادی مرز خواهد داشت دوباره دموکراسی تعریفی دیگر دوباره زندان لازم خواهد آمد دوباره اطلاعات برای حفظ امنیت نیاز اما هر صدایی هم خطرناک وامنیتی خواهد شد به این جماعت نه چپ ونه راستش خوش خیالی است اگر اعتماد شود اینان شیفته مزه قدرتند و دیگر هیچ بازنده ملت وخاک عزیز ایران

  6. دوست عزیز دوگانگی شخصیتی این افراد با توجه به نزدیکی و یا دوری این افراد به کانون قدرت عود میکند به عبارت ساده با نگاهی به ۳۱ سال گذشته میشود گفت که یک تقسیم کار ظریف بین رهبران رژیم صورت گرفته و هیچ کدام از اینها اعتقادی به تسامح و آزاد اندیشی ندارند ولی در مقطع های مختلف به رنگهای گوناگون در میایند .تقیه یکی از اصول جدا نشدنی این افراد است .این دکتر فاوست های اسلامی همه چیز را در راه نظام محبوبشان قربانی میکنند ،و در ضمن مگر یک انسان ایرانی چند سال عمر میکند که ۳۱ سال در آزمایشگاه رژیم اسلامی به مسخ کشیده شود.به راستی چند بار دیگربه این افراد باید اعتماد کرد ؟ تنها کاری که افراد باید بکنند پوزش طلبی از مردم ایران است و خدا حافظی از صحنه سیاسی ایران

  7. سلام مصایب جان، چه به موقع. راستش مطلبت رو دیدم، اومدم خوندن نوشته‌ی داریوش برادری در مورد مهاجرانی رو بهت پیشنهاد بدم که چشمم به لینک سایتش افتاد. در مورد سئوالت که «کدامیک را باید پذیرفت ؟» مدتی پیش از داریوش برادری پرسیدم که چگونه می‌تونیم به درستی تغییری که ادعاش رو می‌شنویم اطمینان پیدا کنیم، جوابش این بود (البته خیلی مستقیم پاسخ سوال من نیست اما یه چیزایی رو روشن می‌کنه):

    «برای اینکه پی ببریم که کجا این سخن یا این فرد اسیر همان حالات کهن است، بایستی دقیقا به پیام احساسی نهفته در سخن توجه کرد، به قول لکان ضمیر ناآگاه آن جاست که یک چیزی جلب توجه میکنه، تپق میزنه، یا اشتباه لپی میکنه، یا فرد احساس میکنه دم خروسو باور کنه یا قسم حضرت عباس. ضمیر ناآگاه و احساسات عمیق طرف مقابل همیشه در این حالات اتفافی و یا لابلای سخنان بزرگ خودشو نشان میده، وقتی شخض یکدفعه احساس میکنه این سخنان بزرگ خیلی پرطمطراقند و به نوعی مضحک و یا چیزی را می پوشانند.»

    در مصاحبه‌های اخیر مهاجرانی هم این پیام نهفته احساس میشه که تکفر همون تفکر کهن هستش و فقط موقعیت‌ها جابه‌جا شدن.

    در ضمن من با این موضوع که امثال مهاجرانی و خاتمی مثل دکترجکیل دچار اختلال دوقطبی باشن خیلی موافق نیستم، بیشتر احساس می‌کنم نقاب آگاهانه‌ای این وسط وجود داره که هر لحظه ممکنه بنا به موقعیت از چهره برداشته بشه و یا همچنان برصورت باقی بمونه.

    تشکر از پست بسیار خوندنی‌ت

    • ممنونم ورتیگونه ی عزیز
      حالا نوشته ی برادری را هم رفتم و خواندم
      به آنچه نوشته ای چیز دیگری اضافه نمی کنم ، تنها در مورد بند آخر کامنت ات اشاره کنم که اشاره ی من به دکتر جکیل و مستر هاید ، به منظور یک انطباق محض روانشناختی نبود ، بل بیشتر از منظری تمثیلی مطرح شده است .

  8. به نظر می رسد شما دچار همان خطایی شده اید که در ابتدای نوشته از آن بیمناک بوده اید. تا جایی که متن نوشته مهاجرانی را دیدم، اشاره مستقیمی به بازرگان نبود.
    نشریه ای که متن او را چاپ کرده درست است که تیتر اعدام قطب زاده و بازرگان را زده است ولی در متن اصلی او اشاره ای به شخص بازرگان نشده است.

    • دوست گرامی
      اتفاقا اشاره به نام بازرگان در تیتر ( با وجود اینکه در متن اشاره به نامهای دیگر هم کرده ام ) کاملا آگانه بوده است . نخست آنکه مهاجرانی در همین نوشته اش چند مورد به نام بازرگان اشاره می کند . تازه آیا باید او را بری از دیگر نوشته های این فحش نامه در نظر گرفت ؟! مثل این می ماند که یک اصلاح طلب یا سکولار برود سرمقاله ی کیهان را بنویسد . مشکل نفس نوشتن در راستای اهداف یک چنین فحش نامه ای است

  9. سلام
    عالي بود و عالي
    هميشه دنبال ميكنم وبلاگتان را
    همين كه آقاي مهاجراني اشتباهات قبل خود را پذيرفته اند باز قابل ارزش است
    من شما را به وبلاگ خودم لينك دادم
    اگر مقدور بود مرا نيز لينك دهيد با اين كار خود به من اعتبار مي بخشيد از بس وبلاگتان جامع و كامل است

  10. فکر می کنم چند وقت پیش نوشته ای از آقای مهاجرانی خواندم که قسمت مهم آن اعتراف به اشتباه در رابطه با سکوت در برابر اعدام های ۶۷ بود. دلیل او برای سکوت در برابر آن اقدام ها این بود که وقتی شما قلبا (و حتی اشتباه) به حقانیت سیستم اعتقاد دارید، حتی کارهای اشتباه را از طرف آن سیستم را برای خود توجیه می کنید. این به این معنی است که نعصب راه را برای خیلی اشتباه ها و جنایت ها باز می کند.

    تا آنجا که یادم هست، در رابطه با برخوردهای خود و دوستانش با مهندس بازرگان در اوایل انقلاب هم صحبت گفته بود و اینکه چطور باز هم به خاطر نعصب و بدون تفکر جلسات آن مرد شریف را به هم می ریختند (یا علیه او شعار می دادند، جزییات آن یادم نیست).

    مهاجرانی جدا از شخصیت سیاسی خودش، از لحاظ فرهنگی و علمی شخصیت بالایی است. اگر چنین افرادی از تجربه خود برای جلوگیری از تکرار تجربه تلخ افراطی گری انقلاب اسلامی در آینده استفاده کنند بسیار برای کشور ارزنده است. حداقل می توانیم بگوییم در حرکت تدریجی مردم در آینده، هدایت جنبش در دست یک عده بی سواد عقب افتاده که عمر خود را در حوزه سپری کرده اند و دچار انواع عقده های مالی و جنسی و اجتماعی هستند نخواهد بود.

  11. درود بر شما دوست عزیزم
    متن بسیار جالبی رو نوشتید و مثل همیشه عکسهای جالب و خوبی و گذاشتید ، این عکسها و مرور گذشته خیلی حرفها دارد.. میتوان گفت اکثر اصلاح طلبان امروزی خود از کسانی بودند که در دهه 60 افکاری مثل همین اقای مهاجرانی داشتند و جالب است که امروز اینگونه میگویند در هر صورت اینها هم کم نقشی در شکل گیری این حکومت نداشتند و حالا خود قربانی همین حکومت شده اند // شاد و خندان و پیروز باشید

    • خواهش می کنم عماد عزیز . ممنون از لطفت

  12. با سپاس از روشنگری شما !
    با این همه اگر شخص ستیزانه به موضوع نگاه نکنیم
    مهاجرانی جز اولین کسانی بوده که از جمع یاران حلقه
    جدا شده و در قالب روشنفکری به اصطلاح دینی به
    نقد قدرت مطلقه حاصل ازون پرداخته غافل ازینکه این
    نظامها مشروعیت عقلانی مبتنی بر خرد جمعی ندارند
    بلکه منافع قبیله ای شکل گرفته حول محور رهبر( حالا
    میخواد خمینی باشه یا خامنه ای یا محمد رسول الله)
    مشروعیت بخش چنین نظامی هست و اساسا نقد
    ناپذیر . اصولا اصلاح طلبان همان کیمیاگران قدیم
    هستند که به دنبال اکسیر برای طلا کردن مس ج.ا
    اسلامی گشته اند و جز خسران و تحقیر و چوب دو سر
    نجس شدن چیزی عایدشان نشده…
    عطا الله مهاجرانی را چه با ادبیات کیهان بهاالله مهاجرانی
    بخوانیم و چه با ادبیات دوستان ابوعطا توفیری در انچه
    در آینده و تاریخ از او نقش خواهد بست نخواهد کرد
    اما می توانیم امیدوار باشیم که خروج امثال او و حتی
    رادیکال تر از او از حلقه قدرت پرده اخر تراژدی ج.ا باشد.

    پیروز باشید!

  13. در بلاگ نیوز لینک داده شد .

    • ممنون . لطف کردید

  14. صد سال پیش یه چیزی گفته حالا . که چی ؟ یعنی تو باسه انسان ها اون هم بعد از این مدت طولانی حق تغییر قائل نیستی ؟ این نشان دهنده ی تحجر در درون خود تو نیست ؟ واقعا خنده دار بود .

  15. اصلاح طلبان در آن زماني كه همه شما ميگفتيد راي ندهيد با جمع كردن مردم تحت عنوان انتخابات و ايجاد جنبش سبز در اين راستا اين جنبش را به وجود آوردند. حال شما كه هميشه در اشتباه بوديد ميخواهيد اين جنبش را بدزديد يا شايد از حكومتياني هستيد كه ميخواهيد تفرقه افكني كنيد. آري ما اصلاح طلبان از جمله اصلاح طلباني كه در گذشته اشتباه داشتند به جايزالخطا بودن انسان اعتقاد داريم و همين است كه و.لايت مطلقه را بر نمي تابيم و آن را شرك ميدانيم. ما از اسلام قرائت پر از مهر و محبت داريم و با همين قرائت توانستيم جنبش سبز را ايجاد كنيم.

    • منظور از « شما » کیست ؟ چه کسی گفت رای ندهید ؟ این چه طرز ادبیات و برخوردی است ؟!
      من در انتخابات هم شرکت کردم و از هر حرکت مصلحانه و صادقانه در مسیر برآوردن مطالبات تاریخی مردم حمایت می کنم . بد نیست سری به دیگر پست های این وبلاگ بزنید و صحت این مدعا را مشاهده کنید . بهتر است یکبار دیگر هم به دقت آنچه نوشته شده را مطالعه کنید ، چه آنکه گمان می کنم سو تفاهمی برایتان رخ داده باشد .
      با سپاس

  16. مصائب آزادي خواه چرا نظر من را نياوردي. هرجه را كه براي خود ميپسندي براي ديگران هم بپسند. نظر من را روي صفحه بگذار.

    • نظرات این وبلاگ ، پس از تائید منتشر می شوند و هیچ محدودیتی در اظهار نظر وجود ندارد . با نگاه به پست های قبلی می توانید نظرات موافق و مخالف بسیاری را در کنار یکدیگر مشاهده کنید . تنها فحش و ناسزا امکان انتشار نمی یابد . من چند ساعتی نبودم و از این رو انتشار کامنت ها قدری به تاخیر افتاد که از این بابت عذرخواهی می کنم . البته این حق را در شما به وجود نمی آورد که به این سرعت شروع به رویا بافی در مورد آزادی خواه بودن یا نبودن من کنید . از کجا به این کشف بزرگ نائل شدید ؟! کاش چند ساعتی درنگ می کردید !

  17. گر تند رفتم معذرت ميخواهم. من عضو بالاتريت نيستم گرچه خيلي دوست دارم و فرصتي براي بيان نظراتم پيدا نمكنم. در اين چند وقته آنقدر از مطا لب بالاترين ناراحت بودم كه من كه هر روز چندين بار اين سايت را مي ديدم امروز بعد از يك هفته به اين سايت آمدم. آري من انسان مذهبي هستم كه تمام عمر خود را صرف كتب مذهبي و فلسفي كردم و تشنه حقيقت هستم. من در پي انقلاب نيستم من در پي يك رفورميسم مذهبي و پس از آن رنسانس هستم. البته آدمهايي مثل من يا بزرگاني مثل منتظري شريعتي و يا خاتمي و بهشتي(فرزند) در هر حكومتي مجبور به تحمل زندان يا ترس از زندان هستيم. من مطمئنام اگر حكومت عوض شود (كه اين را آرزومندم) باز هم مخالف سرسخت من هستم. آخر چه دليلي دارد در بالاترين كساني بيايند به عقيده مردم توهين كنند و راحت به خداي بزرگ توهين كنند. يادمان باشد اگر اكثريت گفتند ولايت فقيه مطلقه يا ولايت فقيه انتخابي يا كمونيست يا دموكراتيك و سكولارم ما بايد قبول كنيم تا نشويم ديكتاتور. يك مرحله پيروزي است ( سرنگوني حكومت ظالم ) يك مرحله بردن است( رسيدن به جامعه اي كه براي آن قيام كرده ايم). كه براي من آزادي و حرف اكثريت است چون اسلام واقعي را اين ميبينمئ و به آن عشق مي ورزم. در هر صورت نقد اصلاح طلبان(كساني كه از حكومتي كه در آن مقام داشته اند دل بريده اند) را به اين صورت قبول ندارم.

    • ببینید دوست عزیز ، من هم یکی از چند هزار کاربر بالاترین هستم و تنها می توانم مسئولیت نوشته ها و گفته های خودم را در انجا بر عهده بگیرم . روشن است که باهر آنچه لینک می شود موافق نیستم ، بویژه با برداشت سطحی از مسائل ( با هر رویه ای که باشد ) بشدت مخالفم . فقط نمی فهمم ارتباط آنچه نوشته اید با نوشته های من چیست . این یک نوشته از منظر تاریخ نگاری است . تازه سعی من این بود که بدون موضع گیری ، یک فرضیه ی را به محک داوری و ارزیابی دوستان بگذارم . روال این وبلاگ بر این است که در مورد خود موضوع و متن سخن گفته شود .
      عقاید شما و آنان که چون شما می اندیشند هم محترم است ، بشرط آنکه خود را محق به قضاوت اخلاقی و سلبی در مورد دیگران ندانید . جنبش سبز وسیع تر از این محدوده ای است که تصویر می کنید ، پس آنان که چون شما نمی اندیشند را ، الزاما خارج نشسته های عافیت طلب نخوانید .
      با سپاس

  18. من از آقای مهاجرانی شنیده ام که گفت آن زمان ما جوان بودیم و شور انقلابی داشتیم و پختگی امثال بازرگان را درک نمی کردیم امروز می فهمیم آنها چه گفته اند ایشان خودش به این موضوع معترف است.

    در ضمن همه ما در زندگی در معرض چنین امتحانی قرار می گیریم معلوم نیست همگی سربلند بیرون بیاییم.

  19. فعلا که نادانسته لاف در غربت می زنند!

  20. […] عطا الله مهاجرانی ؛ از لعن تا ستایش مهندس بازرگان ! (باز… بنویسم ؟! ننویسم ؟! …تفسیرهای تاریخی ، همواره در مرز این سوال در […] […]

  21. كمي بي رحمي است! املاي نانوشته غلط ندارد، شما در آن تاريخ كجا بوديد؟ آيا همانطور فكر مي كنيد كه امروز فكر مي كنيد؟ در مورد مهاجراني تحليل مي كنيد و به نتيجه گيري در مورد خاتمي مي پردازيد! بي انصافي نيست!؟
    البته اگر تحليل تاريخي صرف بود كه اشكالي نداشت، ولي نتيجه گيري از اين: كه مثلا بيانيه 5 نفر ديگر اعتباري ندارد، آن اشكال دارد! چرا درست زماني به طرح اين اسناد پرداختيد كه برخي سكولارها كمي از مهاجراني و آن چهار نفر آزرده خاطر شده اند. شما فكر مي كنيد خود عبدالعلي بازرگان نمي داند مهاجراني زماني بر عليه پدرش چه نوشته؟ چرا مي داند ولي واقعگراست، نه آرمانگرا!

    • با سپاس از توجهتان
      اشاره به خاتمی یک اشاره ی ضمنی بود . بزودی در مورد ایشان به تفضیل و از منظری کاملا متفاوت خواهم نوشت . اما اشاره به نوشته ی آقای مهاجرانی و رویکرد ایشان نسبت به آقای بازرگان ، تنها یک مثال برای تبیین موضوع اصلی بود . آنچه این نوشته به پرسش می گذارد ، بیشتر معطوف به آینده است .
      دلیل نگارش این مطلب هم الزاما ارتباط مستقیمی به نامه ی 5 روشنفکر دینی ندارد . اتفاقا من آن بیانیه را مثبت دیدم ، که با این حال نقدهایی هم به آن وارد است . همانطور که به بیانیه ی طیف های سکولار وارد بود . نفس انتشار این بیانیه ها در کمک به طرح شفاف مواضع می تواند مفید باشد

  22. من اندک زمانی است که وبلاگتان را پیگیری می‌کنم و از این بابت بسیار خوشحال هستم.

    • سپاس از توجه و محبت شما

  23. من نمی‌دانم چه مشکلی است که نمی‌توانم بیشتر از دو خط کامنت بگذارم و در صورت نوشتن واژگان بیشتر، با پیغام «The requested URL is not supported» مواجه می‌شوم. کلی برایتان نوشته بودم

    • آرمان عزیز ، علتش فیلترشکنی است که استفاده می کنید ، که حدس میزنم اولتراسرف باشد . بعضی از فیلتر شکن ها این مشکل را دارند

  24. […] که ایشان به همه برچسب منافق بودن می زدند از جمله فریاد مرگ بر بازرگان و قطب زاده ایشان که هنوز در اذهان باقی است  و در بولتن های سازمانی […]

  25. ما آدمها در اثر گذشت زمان تغير ميكنيم پخته رسيده و بالغ و يا فاسد و گنديده و ميشويم.من يكي را ميشناسم كه كه تا ٤٠ سالگي از درستكاري و امانتداري «امين» خوانده ميشد بايك همسر روزگار را باكار و فرزند خوانده را زيرسايه مهر خويش داشت و دستش بآزار كسي باز نشده بود اما از ٤٠ ببعد شغلش راهزني و آدم كشي و زنبارگي و تجاوز بكودكان و پيروان و مردمي شد كه با افكار و عقايد او مغاير بود.


برای کاوه پاسخی بگذارید لغو پاسخ

دسته‌بندی