حسن آیت، چهره ی مرموز و جنجالی حزب جمهوری اسلامی بود که توانست در جریان تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به ویژه اصل ولایت فقیه، تاثیرات بسیاری بر جای گذارد. سابقه ی مبهم اش در حزب زحمتکشان از سویی و انتشار نواری صوتی از او در بهار 1359، او را در کانون منازعات حزب جمهوری اسلامی و طرفداران ابوالحسن بنی صدر قرار داد. اعتراض احمد سلامتیان نماینده ی متنفذ دوره اول مجلس و از نزدیکان بنی صدر به اعتبارنامه ی آیت، یکی از جنجالی ترین جلسات نخستین سالهای تشکیل مجلس شورای اسلامی را رقم زد که گاه به میدان افشاگری متقابل بدل می شد. برای تدوین این بازخوانی تاریخی از متن مذاکرات مجلس شورای اسلامی و نیز روزنامه اطلاعات دوم و چهارم مردادماه 1359 بهره گرفته شده است.
ناگفته نماند که حسن آیت در 14 مرداد 1360 توسط سازمان مجاهدین خلق به قتل رسید و بدین ترتیب پرونده یکی از رازآلودترین چهره های سیاسی عصر انقلاب بسته شد.

____________________________________________________________________

احمد سلامتیان، جلسه اول مرداد 1359:
من در نامه ای به رئیس مجلس همینطوری که عرض کردم چند پرونده را خواسته بودم و برای من دوتا از آن پرونده ها اهمیت اساسی داشت . یکی پرونده مربوط به حفاظت آموزش و پرورش و یکی دیگر کلیه اسناد و مدارکی که در جاسوس خانه نسبت به حزب زحمتکشان وجود دارد و همین، کلیه پرونده های مربوط به آقای آیت در مرکز اسناد انقلاب اسلامی بود و با وجود توضیحی که آقای حقانی بمن دادند و گفتند همه پرونده ها رسیده است این دو پرونده بخصوص پرونده اسناد جاسوس خانه و پرونده شماره کلاسه 012156 نرسیده است و من چون آدم مارگزیده هستم این دفعه بخصوص روی این مساله تاکید می کنم. بخصوص وقتی پرونده حفاظتی، پرونده پرسنلی یک نفر است که مسلماً در اداره آموزش و پرورش وقتی آن فرد چندین سال کار کرده است وجود دارد و بخصوص وقتی صحبت از پرونده یک حزب و جمعیت سیاسی است که این حزب و جمعیت سیاسی در مظان این بوده که در کودتای 28 مرداد عمده ترین نقش را بازی کرده و بعد از 28 مرداد بعنوان مدافع نظام کودتا بوده و بعدا افراد و طرفداران و اعضایش هرجا کسی را می دیدند که آن شخص در خیابان یا در جلسه ای می گفت چرا؛ می گفتند ، فرمان عزل همایونی وجود داشته برای عزل دکتر مصدق و با توجه به اینکه این حزب در جاسوس خانه مسلماً اسناد و مدارکی داشته است، برای من مهم بود. بخصوص کلیه آمریکائی هائی که تا به امروز راجع به کودتای 28 مرداد مطلب نوشته اند، یکی از عمده ترین تاکیدهایشان راجع به نقش آقای دکتر مظفر بقائی و حزب زحمتکشان در ایجاد تفرقه و اختلاف و مساعد کردن زمینه است که آقای حسن آیت را تا این لحظه ای که در حضورتان ایستاده ام بعنوان یکی از فعالین و گردانندگان نسل جوان حزب زحمتکشان ملت ایران می شناسم . خطاب به کمیسیون تحقیق نوشتم و یادآور شدم که ایرادات من به موجب بعضی از بندهای آئین نامه است که آن بندها را ذکر کردم. بخصوص در مورد شرایط انتخاب شونده بود. در مورد شرایط انتخاب شونده من ایراداتی که دارم اینها است: اشتهار به فساد و نادرستی در دو زمینه و در دو جنبه . اول اشتهار به فساد و نادرستی سیاسی، دوم اشتهار به فساد و نادرستی اخلاقی.
اشتهار به فساد و نادرستی سیاسی چیست؟ شاید در این مجلس باشند کسانی که سالهای 1340 – 1341-1342-1343-1344 در دانشگاه تهران و در مبارزات آن زمان دانشگاه تهران حضور داشتند و شاید فراموش نکرده باشند که در سال 1340 بعد از آن که روزنامه اطلاعات به عنوان ارگان اصلی سازمان اطلاعات و امنیت کشور، مرکز و محل لو دادن دانشجویان و افراد شده بود، دانشجویان تصمیم به تحریم روزنامه اطلاعات گرفتند، چون روزنامه اطلاعات ارگان اصلی علیه هر نوع مبارزه ای بود و بعد از آنکه روزنامه اطلاعات را تحریم کردند، در آن کمیته مربوط به تحریم و اطراف آن افرادی که فعال بودند زیاد بودند آقای بنی صدر یکی از فعالینش بودند آقای حبیبی یکی از آنها بودند آقای شیبانی یکی از آنها بودند، ولی نمیدانم در آن موقع جزو کسانی بودند که در زندان بودند یا نه ولی در تحریم اطلاعات فعالانه شرکت میکردند. عده ای بسیار زیاد دیگر هم بودند که شاید در این جلسه هم باشند. روزنامه اطلاعات به عنوان مقابله با دانشجویانی که سازمان امنیت آن دانشجویان را گرفته و به سیاه چال قزل قلعه انداخته بود، بازی سیاسی درست کرد. این بازی سیاسی اسمش ایجاد یک محل بود به اسم «کرسی بحث آزاد دانشجویان» زمانی که دانشجو توی زندان بود، زمانی که دانشجو نمی توانست نفس بکشد ، زمانی که دانشجو در معرض انواع و اقسام تهمت ها بود، کرسی بحث آزاد برای دانشجویان درست کردند و در این کرسی بحث آزاد دانشجو که در انجمن بانوان و دوشیزگان ایران تشکیل می شد، هرهفته چند جلسه تشکیل می شد و از تاریخ چهاردهم شهریور ماه 1340 تا ابتدای سال 1341 هر روز روزنامه های اطلاعات آن زمان را بخوانید ، چه فحاشیهائی که در آن سلسله مقالات نیست . در آن جلساتی که افرادی مثل خسروانی، ارسنجانی، پرویز عدل، احسان یارشاطر، سعید نفیسی، فریدون انصاری، پرویز ناتل خانلری، علی امینی و ازغندی نام بود، شرکت میکردند. در آن شرایط و اوضاع و احوال که آن نحوه فحاشیها می شد، اداره کننده جلسه ها، در اکثر جلسات جوانی بود به اسم حسن آیت. این کرسی بحث آزاد چنان دارای شهرت بد و شهرت به فساد و نادرستی بین دانشجویان بود که بعضی از اعضای این کرسی را در دانشکده فنی دانشجویان، سرشان را تراشیدند و گفتند کسانی که از اطلاعات استفاده کرده اند و با تریبون ساواک هستند و بعد در همان کمیسیون شدیدترین حملات را به دانشجویانی که این کار را کرده بودند کردند و گفتند که این کارها اهانت به دانشجو، اهانت به علم و دانش است. این تنفر آمیزترین کاری است که انجام شده است. کار بجائی رسید که کسانی که در این جلسات بحث آزاد شرکت می کردند وقتی داخل دانشگاه می شدند، آقایان با گارد داخل دانشگاه میشدند، اینجا چند روز قبل صحبت از مدرسه فیضیه شد و اینکه برادری گفت ( آقای کروبی بود ) که گردش آن چوب دور سر من یادم نمی رود، من هم گفتم یادم نمی رود که ازغندی چاقو بدستش بود توی دانشگاه تهران، توی خیابانهای دانشگاه بود که آمد توی دانشگاه تهران و توی خیابانهای دانشگاه می گشتند.
اما در مورد مساله اشتهار به فساد اخلاقی من پرونده ای را راجع به مدرسه پروین اعتصامی دامغان به کمیسیون داده ام. من نمیخواهم در محضر این مجلس این پرونده را بشکافم ، صحیح نمیدانم اما چنین پرونده به مورد خاص مشخص آقای خلخالی رئیس کمیسیون از ایشان خواهش میکنم به عنوان کسی که مورد قبول است حداقل از نقطه نظر من برای دقتش در امور قضائی و شرعی چنین پرونده ای آیا تعبیر به اشتهار به فساد و نادرستی در یک دوره زمانی در یک محل میشود یا نه؟ و اما مساله دیگری که علت اعتراض من است…
خلخالی – خودشان از حق خودشان دفاع می کنند.
سلامتیان – پرونده ای که من دارم و خدمت کمیسیون تحقیق داده ام…
خلخالی – به آقای رئیس گفتم جلسه را خصوصی اعلام بکنند.
رئیس- خیر باید علنی باشد.
آیت – خیر جلسه باید علنی باشد و علنی هم گفته بشود.
سلامتیان – در آموزش و پرورش دامغان پرونده ای هست که به موجب آن شکایتی که در تاریخ 47/2/4 وجود دارد که به موجب آن شکایت در یک جلسه کلاس درس، معلمی که معلم دختران نوجوان بوده و به آنها درس می داده، در سر کلاس درس به یکی از دختران به نوعی اسائه رفتار دارد.

نمایندگان – بگوئید آن رفتار سوء چه بوده است؟
دکتر سلامتیان – یکی از دختران آن کلاس را که اسمش را نمی گویم، در سر کلاس درس می بوسد و چنین پرونده ای بنابرآنکه در آن شکایت افراد مختلف در آن هست، استشهاد افراد مختلف در آن هست بنده نمی توانم این دلیل را قبول بکنم که سازمان امنیت پرونده سازی کرده است. برای کسی که گفتم در سال 1341 به چه ترتیب عملا در چهارچوب فعالیتهای تبلیغاتی سازمان امنیت قرار گرفته بوده است و بنده از کمیسیون تحقیق خواستم که ببینند در پرونده مربوط به اسناد ملی و ساواک آقای حسن آیت راجع به این پرونده و انعکاسش چی هست؟ آیا آن پرونده حاکی از این است که این پرونده سازی ساواک بوده یا حاکی از این است که صحت داشته است
و اما میپردازم سر مسائل سیاسی. سابقه آقای دکتر آیت با چنین ترتیبی در شرایط و اوضاع و احوال کنونی انقلاب اسلامی ایران جوی را بوجود آورده، وضعیتی را بوجود آورده است، تبلیغاتی را بوجود آورده که به نظر من دارد پایش را درست جای پای دکتر مظفر بقائی کرمانی میگذارد… مردم ایران در بهمن ماه 1358 جمع شدند و به موجب قانون اساسی آزادانه و مختارانه رای دادند و یازده میلیون مردم یک نفر را بعنوان رئیس جمهور خودشان انتخاب کردند. حداقل اعتقاد به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران عبارت از این است که این رائی که مردم دادند به آن احترام بگذارند بخصوص که این رای در مدت خیلی کوتاهی بعد از آن تنفیذ امام را هم یافت و با تنفیذ و با حکم امام رئیس جمهور شروع بکار و فعالیت خودش کرد. آقای دکتر آیت از قبل از انتخابات رئیس جمهوری تمام کوشش خودشان را بکار بردند که انتخابات را عقب بندازند؛ ایرادی نیست حق یکنفر سیاست باز هم باشد وگرنه در جامعه اسلامی و اخلاق اسلامی ما معتقدیم که باید این بازیها را کنار گذاشت. ولی بعد از انتخابات هنوز یک هفته نگذشته در کاشان ایشان در سخنرانی خودشان می گویند مردم اشتباه کردند و باید این اشتباه را تصحیح نمود و بدنبال آن پشت سرهم کوشش برای تصحح این امر از نظر ایشان و سنگ انداختن و چوب گذاردن لای چرخ پیشرفت قانون اساسی شروع شد. تمام کوشش عبارت از این است که به شکلی، به ترتیبی رئیس جمهور منتخب مردم را از چشم ملت و از چشم امام بیندازند .
من از نوارهائی که از آقای آیت به کمیسیون تحقیق دادم و در آن نوارهائی هم دادم بالای اوراق پیاده شده نوشتم: » آقای دکتر یزدی که این اوراق پیاده شده تقریبی نوار است خود نوار را استماع بفرمائید.» در نوار می گوید که اربابش دستور داده که به آیت بتوپد. رئیس جمهور این مملکت دارد صحبت می کند، کی ارباب رئیس جمهور این مملکت است که دستور توپیدن به آیت را داده؟ می گوید: » آخرین مهره ایست که ظاهرا شده رئیس جمهور» مهره کیست؟ چون که ایشان در مجلس خبرگان هم تشریف داشتند و قانون اساسی را در آنجا رای دادند و جزو تنظیم کنندگان آن هستند، می گویند: «رئیس جمهور فقط می تواند مدال بدهد و مدال بگیرد سفرا را بحضور بپذیرد والسلام هیچ اختیاری ندارد «… صحبت می کنند که این نوار در جمع خصوصی گفته شده. مطالب نوار در جمع خصوصی یا غیر خصوصی گفته شده یک بحث است، اما مطالبی که در این نوار گفته شده بنظر من عبارتست از کوشش برای تضعیف رئیس جمهوری، برهم زدن نظم معمول و عملکرد قانون اساسی، ایجاد اختلاف بین روحانیون و روشنفکران و در برابر هم قرار دادن رئیس جمهور و امام، کوشش برای فلج کردن دستگاههای دولتی و تمام هدف از این مطالب و این برنامه های تنظیم شده بوده عبارت از این است و مسلم است که اگر در این کارها موفق بشوند وضعیتی بوجود می آورند که بابای بنی صدر هم کاری از دستش برنمی آید.

بنده در اینجا نمی توانم جزئیات متن دو نوار را خدمتتان عرض کنم؛ شما عملا ببینید با دنبال کردن این نوارها به این نتیجه می رسیم که یک سبق تصمیم ، با یک حساب خیلی خیلی معین و مشخصی تمام کوشش بکار می رود برای اینکه اساس جمهوری اسلامی ایران در ابتدای کار خودش متزلزل بشود…
من بیش از این نمی خواهم وقت شما را بگیرم فکر می کنم به حد کافی توضیحات لازم را در این مورد دادم. آقای حسن آیت بنابر بندهای 4 و 6 ماده 9 قانون انتخابات اگر اشتباه نکنم که عبارتست از اشتهار به فساد و نادرستی است و عدم اعتقاد داشتن به نظام جمهوری اسلامی است، مشخصا خودش از خودش با اعمال خودش سلب صلاحیت کرده است و نمی تواند در این مجلس بماند و ماندن این جور اشخاص در این مجلس و ادامه دادن به کارهائی که می کنند، باور کنید متضمن خطراتی است؛ خطراتی که این کشور را به آنجا بکشاند که نمایندگان این مجلس فرصت این را پیدا نکنند که حتی نسبت به اشتباهاتی دو مرتبه فکر بکنند و طلب مغفرت بکنند. بلکه تزلزل این نظام شرایط و اوضاع و احوالی را بوجود می آورد که همه ما را از دم تیغ خواهند گذرانید… مطمئنم که در مرحله یک اخذ تصمیم تاریخی هستیم و این اخذ تصمیم تاریخی عبارت از این است که آیا اجازه بدهید که رگه های مختلف خصومت سیاسی در این کشور همیشگی بشود از 50 سال قبل تا 50 سال دیگر، یا اینکه بگوئید نه با جمهوری اسلامی روز از نو روزی از نو. مطلب دیگری را که باید بگویم و صحبتم را تمام بکنم این است که آقای دکتر آیت در دبیرستانهای مختلف تهران درس انقلاب سفید می داده اند من دانشجویانی از ایشان دیده ام که روز چهاردهم آذر روز اعتصاب دانشجویان از ایشان غیبت گرفتند بخاطر شرکت نکردن در کلاس.
آیت – اسم ببرید چه کسی است.
سلامتیان – اگر بخواهید اسمش را می دهم خدمت جناب اقای رئیس. حتی اگر هم لازم باشد بیاید اینجا و شهادت بدهد می آید چون او گفته است که حاضر است شهادت بدهد . گفته من در کلاس دانشکده حقوق بوده ام که تا همین سالهای آخر روزهای 16 آذر کلاس آقای آیت دائر بوده و غیبت را هم منظور می کردند.
رئیس- یک دقیقه دیگر وقت دارید.
سلامتیان – و بالاخره مطالب و مسائل مختلف دیگری که هست یکی از آقایان نمایندگان برای من مطلبی نوشته اند راجع به کتاب ماموریت برای وطنم ایشان صحبت کرده اند و از این کتاب دفاع کرده اند. راجع به آقای دکتر بهشتی در آن زمان بد گفته اند و اینها تمامش مسائل مختلفی است که من انتظارش را دارم که کمیسیون تحقیق اگر هم که گزافه گفتم و زیاد گفتم تکذیب کنند و اگر هم گزافه نگفتم که والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

____________________________________________________________________

«سنجش افکار دفتر هماهنگی رئیس جمهور و مردم، اعلام کرده است که امام خمینی 48 درصد در بین مردم طرفدار دارد و دیگری [بنی صدر] 68 درصد! بعضی از افرادی که در دفتر هماهنگی رئیس جمهور با مردم و روزنامه انقلاب اسلامی هستند، در صورتی که سوابق شان افشا شود اعدام خواهند شد!
علی اصغر حاج سیدجوادی، شاپور بختیار، داریوش فروهر و دکتر بقائی در خط آمریکا و یا در خطی هستند که آمریکا آنرا تحمل می کند»
– این مطالب را دکتر حسن آیت نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی، در جلسه علنی مجلس هنگام دفاع از اعتبارنامه اش عنوان کرد و گفت: «توطئه ای که علیه من طرح کرده بودند، از توطئه واترگیت نیکسون کثیف تر بود، ولی آن جنایتکارانی که این طرح را ریخته اند باید محاکمه شوند»
جلسه اخیر مجلس شورای اسلامی در ساعت 10 و 45 دقیقه روز پنجشنبه به ریاست حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی و با شرکت 199 تن از نمایندگان و عده کثیری از تماشاچیان تشکیل شد.
در این جلسه پس از تلاوت آیاتی از کلام الله مجید، نمایندگان ارومیه و خوی به عنوان نطق پیش از دستور سخن گفتند و آنگاه نوبت به دکتر حسن آیت نماینده تهران رسید که از اعتبارنامه اش دفاع کند. در این جلسه که جنجالی ترین جلسات مجلس شورای اسلامی بود و دختر رئیس جمهوری نیز در آن شرکت داشت، آیت چنین گفت:
روزی که جناب آقای احمد سلامتیان به اعتبارنامه من اعتراض کرد، بسیاری در داخل مجلس خندیدند و تعجب کردند و همین طور بسیاری در خارج مجلس. من از جهت خودخواهی خندیدم ولی تعجب نکردم. خوشحال شدم، برای اینکه من به ضدم شناخته می شدم. کسی که خواهیم دید در جبهه ملی سوم با شاپور بختیار و خسرو قشقایی ، چه در داخل و چه در خارج همکاری داشته است، کسی که در جبهه ملی چهارم در سال 1357 (همان جبهه ملی که امام اخیراً به قدری ناراحت بودند که فرمودند بروند گم شوند) هم سخنگو بود و هم معاون. کسی که الآن دفتر به اصطلاح هماهنگی رئیس جمهور و مردم را تشکیل داده و سنجش افکار این دفتر اعلام کرده است که امام خمینی 48 درصد طرفدار دارد و دیگری 68 درصد.
* در اینجا آیت الله خلخالی با فریاد چند بار گفت: «سند نشان بدهید، با سند صحبت کنید» نمایندگان با اعتراض گفتند: « بگذارید حرف بزند!» حجه الاسلام هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس، آیت الله خلخالی و دیگر نمایندگان را به آرامش دعوت کرد و اظهار داشت: «من مجلس را قاطع اداره می کنم و اخلال را به هیچ وجه تحمل نمی کنم»

آیت افزود: سنجش افکاری که اعلام کرده بود مسعود رجوی نماینده اول تا سوم تهران خواهد بود.
این چنین مردی با من مخالفت کرده است و این باعث افتخار من است. معلوم می شود ضربتی که من به اینها وارد کرده ام و خواهم گفت چه بوده این ضربت، آنقدر کاری و موثر بوده که آنها را گیج کرده است و دیوانه وار دست به هر کاری می زنند.
حجه الاسلام رفسنجانی تذکر داد: در تعبیرات تان مواظب باشید که اهانتی نشود.
دکتر آیت در ادامه سخنانش گفت: آن روز که اینها آن نوار را با تحریف و با حذف بسیاری که استخراج شده اش اینجا هست در روزنامه ها منتشر کردند، من موضوع را تشبیه کردم به جریان سینما رکس آبادان که شاه به وجود آورد که مذهبی ها را بکوبد، ولی مشتی شد بر مغز خود شاه. اینها هم این را به وجود آوردند که حزب جمهوری اسلامی و انقلاب را بکوبند، ولی خواهیم دید که چه خواهد شد و تا حالا چه شده است.
این آرزوی من بود، در قم من صحبت کرده بودم و گفتم نوار صحبت من را خواهش می کنم به نزد امام ببرید. قبل از بیماری امام، پیش امام رفتم و پیامی از آیت الله منتظری داشتم و در آنجا گفتم: من می خواهم یا نواری پر کنم و خدمت شما بیاورم و یا نوشته ای، و می خواهم در آن این مسأله را عنوان کنم که موضوعی که بر سر آیت الله کاشانی آوردند، الآن می خواهند در مورد شما پیاده کنندو خوشبختانه این دو نوار به دست امام رسید و آنچه من می خواستم گفته شد.

آیت افزود: اما اصل مطلب. آقای سلامتیان خواستند از فن تبلیغ استفاده کنند، چون چیزی نداشتند، می خواستند کاهی را کوه کنند. آقای سلامتیان گفتند « که پرونده حزب زحمتکشان را از جاسوسخانه خواسته ایم که بیاید، آیا آمده است یا نه؟» البته در این مورد من توضیح خواهم داد که آمده است، ولی در این پرونده هیچ اسمی از آیت نیست. این آیت بود و اولین کسی بود که در موقع انتخابات ریاست جمهوری از پشت رادیو و تلویزیون بارها گفت که این اسناد باید بدون کم و کاست منتشر شود، چون ریگی به کفشش نبود و می دانست که ریگ و ریگ ها ته کفش چه کسی بود.
آیت در تشریح «بحث کرسی آزاد» که احمد سلامتیان در جلسه قبل مجلس در مخالفت با وی از آن سخن گفته بود، اظهار داشت:
آقای سلامتیان بحث کرسی آزاد را پیش کشیدند و چون باید هیاهو کرد، گفتند: « این کرسی آزادی بوده که ازغندی در آن صحبت می کرده، این کرسی آزادی بوده است در اطلاعات» مثل اینکه ما آقای هاشمی رفسنجانی را بکوبیم و بگوئیم شما در جایی نشسته اید که قبلاً شریف امامی می نشسته است!

آیت افزود: ببینیم این کرسی آزاد چه بوده و من در آن چه نقشی داشته ام. شما می دانید که در سال 39، 7 سال بعد از کودتای 28 مرداد، سیاست آمریکا که مسلط بر جهان بود، در شرف عوض شدن بود، یعنی می خواست دریچه اطمینان را باز کند که انقلابی رخ ندهد؛ همین طور که در سال 56 هم همین کار را خواست بکند.
خوب، فرصتی پیش آمده بود که سیاسیون و مبارزین استفاده کنند علیه آن دستگاه. آیت الله کاشانی و دوستان این مبارزه را شروع کردند، علیه انتخابات اقبال و انتخابات شریف امامی. البته جبهه ملی هم این جبهه ملی که می گویم، چندتا جبهه ملی داریم، من البته خدمت همه شان خواهم رسید، این جبهه ملی دوم اعضایش امثال شاپور بختیار، ابوالفضل قاسمی و دکتر خنجی بودند که البته اینها کرامات زیاد دارند و فرصت نیست که من کرامات شان را برای شما بگویم! این ها روش شان این بوده که می گذاشتند یک مبارزه ای شروع شود، ملت فداکاری های شان را بکند، بعد یک موش می انداختند و می گفتند حاجی ما هم هستیم!
در مبارزه اخیر هم خواست این موش را بندازد. بارها و بارها این تلاش را کرد و من خوشوقتم که یکی از افرادی که ایین تلاش را خنثی کرد و در همان اول اینها را به ملت معرفی کرد، من بودم. به هر صورت در اثر آن مبارزات، دکتر امینی سرکار آمد. دکتر امینی می خواست وانمود کند که آزادی هست، همین طور شاه در همین مبارزات اخیر می خواست وانمود کند که آزادی هست. خوب برای اینکه ما آنها را رسوا کنیم، باید چکار کنیم؟ باید تلاش کنیم که ثابت شود که آزادی نیست. بر این اساس بود که روزنامه اطلاعات کرسی آزادی تشکیل داد.
آیت آنگاه روزنامه اطلاعات سه شنبه 12 آذر 1349 ( به نظر می رسد منظور آیت سال 1341 باشد _ مصائب آنا) را به نمایندگان مجلس نشان داد و سخنانش را در بحث کرسی آزاد به این شرح خواند:
چند روز دیگر روز 16 آذر است _ هشت سال پیش در چنین ایامی به دستور دولت سپهبد زاهدی به منظور تجدید رابطه ننگین و اسارت آور با انگلستان، سه تن از رزمندگان راه راستی و آزادی را در صحن مقدس دانشگاه به ضرب گلوله از پای درآوردند. دولت زاهدی مانند سایرین تصور می کرد که با شکنجه می شود رستاخیز عظیم ملت را متوقف کرد، ولی اکنون پس از 8 سال هم آنها و هم ما به رای العین می بینیم که نه تنها آن کشتار وحشیانه نهضت ملی را متوقف نساخت، بلکه نیروی عظیمی به آن داد که هر سال شور و هیجانی در این ایام برپا می شود، این درسی است که تاریخ بارها به دیکتاتورها داده است که هیچگاه تحت شکنجه از سپر جبری تاریخ که به طرف آزادی و گسست زنجیرهای اسارت پیش می رود جلوگیری بکند. جا دارد در اینجا به روان پاک آن شهدای راه آزادی درود بفرستیم و از شکنجه دهندگان اینها اظهار تنفر بکنیم.

آیت آنگاه با اشاره به سوابق الله یار صالح گفت: این آقای الله یار صالح یکی از افراد موثر جبهه ملی دوم بود و در مجلس طاغوتی و شاهنشاهی هم شرکت داشت. این آقای سلامتیان و همپالگی های شان هم پشت سر آقای صالح سینه می زدند و می گفتند ما سلطنت را رد نمی کنیم.
وی سپس برای اثبات سلطنت طلب بودن الله یار صالح و دار و دسته اش، اعلامیه ای را که از طرف الله یار صالح به مناسبت تولد فرزند طاغوت صادر شده بود، به این شرح قرائت کرد:
به مناسبت میلاد با سعادت فرزند والاتبار شاهنشاه، ولیعهد ایران که دوام و پایداری رژیم سلطنت مشروطه را به عموم ملت نوید می دهد، مجلس جشنی در میدان کمال الملک در تاریخ سه شنبه ده آبان 1339 در ساعت 4 و نیم بعد از ظهر برقرار می شود. از عموم همشهریان تقاضا می شود که در این جشن حضور بهم رسانند و در این سرور ملی شرکت نمایند _ الله یار صالح
آیت باز هم به سوابق الله یار صالح اشاره کرد و اظهار داشت:
آقای سلامتیان گفتند به وطن پرست ها حمله می شده… لابد منظورشان آقای صالح بوده است، عضو حزب ایران! حزب ایرانی که تکلیفش را من در اینجا روشن خواهم کرد.
آقای صالح اعلامیه منتشر کرد و دکترین آیزنهاور را تائید کرد و یکی از اعضای موثر حزب ایران شاپور بختیار بوده و یکی هم ابوالفضل قاسمی. این یک شجره خبیثه ای است از بعد از شهریور 20 تا حالا.
دکتر آیت در جواب این ادعای سلامتیان که گفته بود آیت در دامغان دانش آموز [دختر]ی را بوسیده است، اظهار داشت: یکی از رذل ترین دستگاه های ما ساواک بود و من می خواستم بدانم که رذل تر از ساواک هم پیدا می شود؟! وی افزود: در اواخر سال 43 پس از سه سال انتظار خدمت به دامغان رفتم و در یک دبیرستان به تدریس مشغول شدم. یک روز یک قرآن آریامهر به دبیرستان آوردند و من که عضو شورای عالی دبیرستان بودم، با خرید آن مخالفت کردم. (آقای سلامتیان در پاریس بودند و نمی دانند این کار یعنی چه) و بابت جشن های مختلف هم پول ندادم که رئیس ساواک گفته بود مراقب آیت باشید. دانش آموزی که وابسته به ساواک بود، گفته بود که برای اینکه آبروی او را ببرم، آیت را در سر کلاس خواهم بوسید و این به گوش من رسید. به هر حال مراقب بودم و نگذاشتم چنین اتفاقی بیفتد. در شهر به هر حال شایع شد، ولی مردم و دبیران قبول نکردند، به نفع من تظاهرات کردند و اعلامیه دادند… حالا بپذیرید که عده ای هم هستند که تفاله های ساواک را نشخوار می کنند.

آیت آنگاه درباره ماجرای نوار چنین گفت:
مردم یک روز صبح از خواب بیدار شدند و دیدند روزنامه ای که اسم خودش را گذاشته انقلاب اسلامی و حالا همین روزنامه چه تحریکاتی علیه مجلس کرده و می کند، بزرگترین تیتر تاریخ خودش را زده: «طرح توطئه توسط دکتر آیت»
روزنامه ای که همیشه عصر منتشر می شد، آن روز صبح منتشر شد.
… و اما توطئه: آقای سلامتیان حقوق خوانده اند و می دانند که هر جرمی در حقوق جزا به دقت تعریف شده است. حقوقدان ها و فقهای متعددی هم در مجلس هستند و می دانند. آقای سلامتیان صریحاً نگفتند که ما چه توطئه ای می خواستیم بکنیم و من دلم می خواست که می گفتند. اما روزنامه انقلاب اسلامی چند توطئه را به من نسبت داد، البته توطئه باید قرائتی داشته باشد که به من بچسبد. نوشته اند من گفته ام که « کوشش می کنم بنی صدر تا چهار سال حفظ شود» مگر ریاست جمهوری چند سال است؟ مگر ایشان می خواهند مثل سادات مادام العمر رئیس جمهور باشند؟ یا می خواهند یک ماده قانون اساسی بنویسند که نسل اندرنسل ایشان، البته نه ایشان بلکه دفتر هماهنگی رئیس جمهور با مردم و روزنامه انقلاب اسلامی… می خواهم بگویم که اینها نه تنها چیزی بر آقای بنی صدر نمی افزایند، بلکه بسیار از او کم می کنند، این افراد با ایم سوابق که من اگر سوابق بعضی از آنها را شرح بدهم، اینها اعدام می شوند و من سوابق آنها را شرح خواهم داد.

آیت سپس به خواندن مطالب روزنامه انقلاب اسلامی درباره طرح توطئه و توضیح درباره جزئیات این مطالب پرداخت و گفت که مساله انقلاب فرهنگی بوده است و این که من گفته ام استادهای غیراسلامی باید تصفیه شوند. بله، من گفته ام و می گویم که استادهای غیراسلامی باید از دانشگاه اخراج شوند. اگر این توطئه است، حاضرم اعدام شوم، اگر توطئه است، امام هم توطئه کرده است. ما استاد غیراسلامی نمی خواهیم.
آیت افزود: من نظرم این بود که دو دسته جنبشی ها و فدائیها را جلوی شان را در دانشگاه بگیرید. آنچه من گفته ام تحریف شده و این کار موساد و سیا بوده است.
بله، من توطئه گر هستم، اما توطئه علیه کی؟ قبل از این هم توطئه می کردم، علیه نظام شاهنشاهی، تا نیمه شب می نشستیم و علیه شاه یا نظامی ها توطئه می کردیمو الآن هم من مشت آن جبهه ملی کذایی را بارها باز کردم…
الآن ببینیم کی توطئه کرده است؟ توطئه را دفتر هماهنگی ریاست جمهوری و جنبش مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی و من که یکی از اعضای آن هستم طرح کرده اند. شخصی که پیش من آمد و ضبط صوت در جیب داشت، اهل محلات است و «عزت الله کفایتی» نام دارد. او از قبل از انقلاب هم نزد من می آمد. او گفت: دانش آموزان تبریز را متشکل کرده ایم و اینها از انقلاب فرهنگی دارند مأیوس می شوند. من به سوالات او جواب دادم، اما مسأله مهم اینکه ایشان سوالات دیگری کرد، از جمله پرسید: «ما می توانیم رجوی را بکشیم، تو چه می گویی؟» گفتم: «خیر! رجوی قابلیت کشته شدن را ندارد». گفت: «موسی خیابانی را؟» گفتم : «آنهم نه» گفت: «موسی خیابانی در تبریز رای می آورد، اجازه می دهید که ما برویم و تقلب کنیم؟» گفتم: «خیر، من با تقلب هم مخالفم»
آیت افزود: شاهد من آقای موسوی دادستان تبریز است. این آقای کفایتی پیش ایشان هم رفته بود و همین سوالات را کرده بود! حالا دانستید توطئه چه بود؟ توطئه این بود که من بگویم رجوی را بکشید و بعد هم نوار بنده و نوار آقای موسوی، یکی از تهران و یکی از تبریز را کنار هم بگذارند و بگویند اینها توطئه کرده اند!
وی افزود: اما چند توطئه کثیف دیگر انجام شد، واترگیت نیکسون به مراتب کوچکتر از توطئه اینها بود.آنها در یک سالن ضبط صوت کار گذاشته بودند، ولی او با ضبط صوت به خانه من آمده بود. انسان در خانه اش یک جور حرف می زند و در بیرون یک جور. من حرف ناحقی نزدم، ولی این کار زشت است، قانون اساسی تفتیش عقاید و استراق سمع را ممنوع کرده است.
آیت افزود: من از ملت ایران تشکر می کنم، ملت بیدار بود و آن بازی که مصدق السلطنه به سر آیت الله کاشانی درآورد، نتوانست اینجا بازی شود. ولی آن جنایتکارانی که این طرح را ریخته اند باید محاکمه شوند. جریان خیلی عمیق تر از اینهاست چون جبهه ملی دردی خیلی طولانی از من دارند. اینها یک ارتش ذخیره دارند، روزنامه انقلاب اسلامی هم به آن اضافه شد.

دکتر آیت در پایان سخنانش در مورد حزب زحمتکشان گفت: من از سال 50 با دکتر بقائی اصلاً تماس نداشته ام.
دکتر آیت در پایان یک ساعت سخنرانی گفت: فقط یک تقاضا دارم، چون این جلسه تاریخی است من می خواهم خط روشن شود و معلوم شود کی چکاره است و دستها رو بشود. من می خواهم به من رای علنی بدهید.

بعد از سخنان آیت، جلسه مجلس شورای اسلامی متشنج شد حجه الاسلام رفسنجانی از نمایندگانی که در مورد سوابق آقای آیت می خواستند شهادت بدهند خواست که سخن بگویند.
– شاهچراغی گفت: در مورد جریان دامغان باید بگویم که بیش از یک شایعه نبود.
– آیت الله خلخالی گفت: من شهادت می دهم به اینکه پرونده ای که راجع به دامغان خوانده شد، با دست ساواک تنظیم شده بود و اگر پرونده ساواک رسمیت نداشته باشد، درباره آیت، درباره دیگران هم نباید رسمیت داشته باشد. ساواک تحقیق کرده و گفته مسأله واقعیت داشته است.
– موسوی تبریزی گفت: جریانی که آقای آیت گفتند حقیقت دارد، همان آقایی که پیش آیت آمده بود، در دادگاه انقلاب اسلامی پیش من آمد و گفت: «مسائل خصوصی دارم، وقت بدهید پیش شما بیایم» خدا شاهد است تمام سوالاتی که در روزنامه ها نوشته شده (و بسیاری از آنها نوشته نشده) تمام این سوالها از من شد و می خواست مردم را علیه ساختمان جنبش بسیج کند و اصرار داشت بداند که من چه تعداد از نیروهای کمیته را در اختیار دارم.
– رضا اصفهانی گفت: من شهادت می دهم در همین روزنامه نوشته بودند بابای بنی صدر را درمی آوریم، من شهادت می دهم در همین جا بسیاری فحش و ناسزا به رئیس جمهور مملکت دادند…
* در این هنگام مجلس یک پارچه فریاد شده بود. معادیخواه فریاد می زد: «تذکر آئین نامه ای!» حجه الاسلام رفسنجانی پس از اینکه معادیخواه را به نشستن دعوت کرد، خطاب به رضا اصفهانی گفت: «شایسته نیست از فرصتی که برای سخنرانی بدست می آورید، سواستفاده کنید. اینکه شهادت نشد!»
پس از آن محلاتی خواست علیه آیت شهادت بدهد که به او اجازه داده نشد. رفسنجانی گفت: «اجازه نمی دهم. شهادت ها زیاد است، ما کار داریم. بفرمائید بنشینید»

آیت الله خلخالی هم دو سه بار خواست صحبت کند، ولی سرانجام رآی گیری به صورت علنی آغاز شد. عده حاضرین در جلسه 199 نفر بودند که 29 نفر آنها در رأی گیری شرکت نکردند و اعتبارنامه دکتر حسن آیت با 114 رای موافق، 30 رای مخالف و 26 رای ممتنع تصویب شد و جلسه مجلس شورای اسلامی در ساعت 1 و 25 دقیقه پایان یافت.

در حاشیه:
* جلسه اخیر مجلس شورای اسلامی به قدری جنجالی و پرهیجان بود که هیچگاه سابقه نداشت. در این جلسه تعدادی از نمایندگان از جمله معادیخواه، توکلی و خلخالی فریاد می کشیدند، در لژ تماشاچیان بین موافقین و مخالفین آیت نزاع درگرفت و انواری نماینده رزن همدان از نمایندگی استعفا داد.
* انواری در این جلسه گفت: ما را تهدید می کنند که حتماً باید به آقای آیت رأی بدهید که این گفته اعتراض اکثریت نمایندگان مجلس را برانگیخت و آنرا توهین آمیز توصیف کردند و در نتیجه انواری به عنوان اعتراض استعفانامه اش را تقدیم رئیس مجلس کردو نمایندگان گفتند: «به سلامت!» رئیس مجلس اظهار داشت: ایشان تا دو هفته وقت دارند استعفانامه شان را پس بگیرند.
* هنگام اخد رای اعتماد در مورد اعتبارنامه آیت، با این که رای گیری علنی بود، عده ای از نمایندگان حاضر نبودند رای خود را نشان دهند و آنرا در مشت خود مخفی کرده بودند. تعدادی هم رای خود را به حاضران نشان می دادند.
* سلامتیان اولین نماینده ای بود که در حالی که می خندید، رای کبود خود را به تماشاچیان نشان داد که عده ای برایش کف زدند و عده ای هم او را هو کردند و در همین هنگام بین موافقین و مخالفین در لژ تماشاچیان زد و خورد درگرفت.
* به غیر از سلامتیان، چمران، یدالله سحابی، بازرگان، گلزاده غفوری، رضا اصفهانی، صباغیان، خلخالی، عزت الله سحابی، غضنفرپور و حجتی کرمانی از جمله کسانی بودند که به اعتبارنامه آیت رای مخالف دادند.
*موسوی خوئینی ها گفت: برای اینکه ثابت کنم شایعه تهدید صحت ندارد و هرکس می تواند آزادانه اظهارنظر کند، من در مخالفت با شخص بنی صدر این رای را (رای سفید) می اندازم…
* آیت الله خلخالی در حالی که ورقه رای آبی [کبود] در دست داشت گفت: «بنده نه تنها بخاطر آیت، بلکه به خاطر مظفر بقایی و بخاطر حزب زحمتکشان و قاتلان کاشانی… » که نمایندگان با سر و صدا نگذاشتند حرفش را تمام کند. در این جلسه آیت الله خلخالی سه بار خواست حرف بزند ولی به علت شلوغی بیش از حد مجلس موفق نشد و چون بلندگویش را وصل نکردند، صدایش بجایی نرسید.

بازخوانی تاریخی امروز بی هیچ تفسیر اضافه ای به سفر حجت الاسلام سیدعلی خامنه ای رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی و رهبر فعلی آن به لیبی تحت زمامداری سرهنگ قذافی و مصاحبه ی او با تلویزیون لیبی می پردازد. این در حالی است که اخیرا رسانه های دولتی در ایران از قذافی با عنوان «دیکتاتور لیبی» یاد می کنند. با این حال مقامات سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی برخلاف تحولات مصر و بحرین همچنان از موضع گیری های گسترده در قبال جنایات اخیر قذافی خودداری کرده اند.

لیبی – خبرگزاری جمهوری اسلامی – نخستین دور مذاکرات حجت الاسلام و المسلمین سید علی خامنه ای رئیس جمهوری اسلامی ایران و سرهنگ قذافی رهبر جماهیری لیبی شب گذشته آغاز شد و طرفین به مدت سه ساعت با یکدیگر پیرامون مسائل مختلف منطقه و جهان گفت و گو کردند.
خبرنگاران این خبرگزاری به نقل از وزیر امور خارجه ی ایران گزارش می دهند: در این دیدار طرح ایران برای اخراج اسرائیل از مجامع بین المللی به ویژه سازمان ملل متحد مطرح شد و سرهنگ قذافی رهبر لیبی آمادگی کامل کشور خود را برای همکاری با جمهوری اسلامی ایران در زمینه ی این طرح اعلام داشت.
وی به خبرنگاران ایرانی همراه هیئت گفت: «در مذاکرات سرهنگ قذافی و حجت الاسلام خامنه ای پیرامون راه های مقابله با رژیم صهیونیستی و ابتکار ایران برای اخراج اسرائیل از مجامع بین المللی به ویژه سازمان ملل متحد، همیچنین در زمینه ی تقویت یک جبهه ی ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی از کشورهای مترقی و مسلمان و هماهنگی بیشتر جهت رویارویی با دشمنان اسلام و مسلمین مذاکرات بسیار مفیدی صورت گرفت و روی کلیات مسائل مطرح شده تفاهم کامل وجود داشت». وی اضافه کرد: «قرار است تصمیمات اتخاذ شده در مذاکرات سرهنگ قذافی و حجت الاسلام خامنه ای در کمیته های فرعی دنبال شود».
دکتر ولایتی هدف اصلی سفر رئیس جمهوری کشورمان به لیبی را هماهنگی میان ایران، سوریه و لیبی در مقابله با رژیم اشغالگر قدس توصیف کرد و افزود: «در کنار این مساله، مسائل منطقه، شمال آفریقا، خاورمیانه و همچنین مسائل بین المللی از جمله مقابله با تلاش بعضی رژیم ها برای خارج ساختن رژیم مصر از انزوا مطرح خواهد شد، می توان گفت که بعد دیگر این سفر مقابله با قرارداد ننگین کمپ دیوید است».
دکتر ولایتی گفت: در یک بررسی مقدماتی می توان گفت نتایج این دیدار بسیار مفید بوده است. وی اظهار امیدواری کرد که این دیدارها در سطح سران بین ایران و کشورهای دوست در آینده توسعه یابد.

برخورد رسانه های گروهی جهان
وزیر امور خارجه سپس در مورد برخورد رسانه های گروهی با سفر هیات بلندپایه ی جمهوری اسلامی ایران گفت: «ابتدا رسانه های وابسته هدف اعلام شده از این سفر را تحریف کردند و آنرا در راستای اختلافات واهی بین ایران و متحدین نزدیک آن ذکر کردند. وسائل ارتباط جمعی فلسطین اشغالی در این زمینه تفسیرهای مغرضانه ای را انتشار دادند. ولی اکنون مجبور شده اند به اهمیت این سفر اعتراف کنند».

آخرین دور مذاکرات ایران و لیبی
آخرین دور مذاکرات آقای خامنه ای رئیس جمهوری اسلامی و سرهنگ قذافی رهبر لیبی دیروز پس از 3 ساعت بحث پیرامون مسائل مورد علاقه ی دو کشور پایان یافت.
در این مذاکرات طرح اخراج رژیم اشغالگر قدس از مجامع بین المللی بویژه از سازمان ملل متحد و همکاری های مشترک در مقابله با رژیم صهیونیستی و راه های مقابله با پیمان ننگین کمپ دیوید و پیشنهاد مربوط به همکاری با کشورهای پیشرو مسلمان بررسی شد . همچنین طرح جمهوری اسلامی ایران مبنی بر تشکیل کمیته ی جهانی حمایت از سیاهپوستان مستضعف آمریکا و طرح تلاش برای هماهنگی بین کشورهای جهان سوم که در معرض تهاجمات امپریالیسم آمریکا هستند، مطرح و مورد ارزیابی قرار گرفت.
در این مذاکران وزیر سپاه پاسداران و فرمانده نیروی زمینی پیروزی های اخیر سپاهیان اسلام در جنگ را تشریح نموده و عزم راسخ ملت ایران در این جنگ را اعلام داشتند. همچنین سرهنگ قذافی حمایت کامل خود را از ایران تا سقوط کامل رژیم صدام بیان داشته و اعلام کرد: «قبل از انقلاب اسلامی شاه دشمن مشترک ما و شما بود امروز صدام دشمن مشترک ما و شماست»

مصاحبه ی رئیس جمهوری با تلویزیون لیبی
آقای سید علی خامنه ای رئیس جمهور کشورمان دیروز در پایان سفر 24 ساعته خود به لیبی در یک مصاحبه ی تلویزیونی با تلویزیون لیبی گفت: «محور اصلی مذاکرات با برادرمان قذافی مقابله با رژیم صهیونیستی و حل قضیه ی فلسطین بود که خوشبختانه به توافق های باارزشی رسیدیم».
وی تأکید کرد: «اگرچه سفر ما از لحاظ زمانی کوتاه بود ولی از نظر محتوی پرحجم و قوی بود و در مورد مسائل مطرح شده میان ما و برادر قذافی توافق صد در صد وجود داشت و من این سفر را کاملاً پربار ارزیابی می کنم»
آقای خامنه ای روابط دو کشور اسلامی لیبی و ایران را بسیار خوب توصیف کرد و افزود: «روابط کنونی ما در سطح عالی است و ما در تمامی زمینه ها همکاری های زیادی داریم. ما از سطح روابط راضی هستیم. البته این به معنای این نیست که برای پیشرفت آن تلاش نکنیم». رئیس جمهور کشورمان در پاسخ به این سوال که نظر شما نسبت به رفتار ستیزه جویانه ی آمریکا و اتخاذ موضع منفی در برابر دو کشور ایران و سوریه از جمله محاصره ی اقتصادی چیست؟ اظهار داشت: «ارزیابی ما درباره ی مواضع استکباری آمریکا در یک جمله ی حضرت امام خمینی خلاصه می شود که آمریکا را شیطان بزرگ نامگذاری کردند». وی گفت: «نقش آمریکا در مقابله با ملت های بپاخاسته و حرکت های اسلامی و مردمی و دولت های مترقی و انقلابی یک نقش کاملاً شیطانی است. به عنوان مثال ما «خلیج سیرت» و «خلیج فارس» را نمونه های کوچکی از اعمال شیطانی آمریکا می دانیم و تحرکات نظامی و سیاسی و توطئه های آمریکا در این دو خلیج حائز اهمیت است». رئیس جمهور در ادامه گفت: «ما مساله ی دشمن صهیونیستی و مساله ی فلسطین را مسأله ی درجه یک جهان اسلام می دانیم و از همین رو بود که مسأله ی مقابله با صهیونیستها و توطئه های اسرائیل و حل قضیه ی فلسیطینی در لیست مذاکرات ما با آقای سرهنگ قذافی در راس قرار داشت که خوشبختانه به توافق های پرارزش در زمینه ی مبارزه ی مشترک ما و لیبی در برابر اسرائیل دست یافتیم». وی گفت: ما معتقدیم که نجات فلسطین وظیفه ی همه ی مسلمانان است و این جز با همکاری همه ی کشورها عملی نخواهد شد و زمان تلاش برای این حرکت مهم امروز است، زیرا آمریکا امروز به دلایل مختلف در موضع ضعف قرار دارد و ما باید حداکثر استفاده را از این مساله بکنیم و ضربات خود را بر اسرائیل و به سیاست های استکباری در منطقه وارد کنیم.
خبرنگار تلویزونی لیبی از رئیس جمهور کشورمان درخواست پیامی برای مردم مسلمان لیبی کرد که آقای خامنه ای گفت: «پیام من به مردم انقلابی و مسلمان لیبی، محبت و دوستی برادرانه است. ما از قبل از پیروزی انقلاب نسبت به شما لیبیایی ها احساس محبت می ورزیدیم. شما تنها کشوری بودید که با شاه معدوم یک لحظه آشتی نکردید و فرصت دوستی با ایران اسلامی بعد از انقلاب را یک لحظه از دست ندادید. پیام من به مردم لیبی این است که قدر اسلام و انقلاب را بدانیدو شجاعت مقابله با آمریکا و ایادی اش را یک لحظه از دست ندهید و می دانم که از دست نخواهید داد».
رئیس جمهور کشورمان در پایان این گفت و گو در پاسخ به این سوال که نظر شما در مورد جنگی که صدام به دو کشور تحمیل کرده و همچنین آینده ی عراق بدون صدام چیست؟ گفت: «اجازه دهید این سوال شما را به زبان محبوب عربی پاسخ گویم. سیاست ما در جنگ این است که به نقطه ای برسیم که عراق بدون صدام باشد. یعنی مردم عراق سرنوشت خود را در غیاب صدام بدست گیرند که وجود صدام و حزب بعث به مردم عراق تحمیل شده است»

نگاشته شده توسط: passionofanna | ژانویه 17, 2017

درباره ی «جنبش» سبز: اراده های آزاد و الگوهای انحصاری

حرکت اعتراضی عظیمی که ایرانیان به پیامد انتخابات ریاست جمهوری 1388 به راه انداختند، در افکار عمومی جهانیان به «جنبش سبز» شهره گشت. اطلاق واژه ی «جنبش» به این حرکت های اعتراضی شورانگیز، گرچه شاید اتفاقی بوده باشد، اما نمی توان از کاربست قیاسی – معنایی «جنبش» در زمانه ی کنونی پرهیز کرد. گرچه آنها که ابتدا این واژه را بکار بردند از منظری احساسی بدان می نگریستند، و با آنکه کسی را توان پیش گویی آنچه این موج روان در طلبش به سکوت خود، فریاد می زد نبود؛ اما «جنبش» خواندن آن، در گذر زمان بیش از پیش معنادار آمد. جمعی می خواستند این «جنبش» بدل به انقلابی تام از جنس انقلاب های کلاسیک شود، عده ای آن را تا حد یک دعوای خانوادگی در درون یک نظام سیاسی فرومی کاستند، اما در عمل اینها هیچ یک ترجمان شایسته ای برای آنچه «جنبش» سبز خوانده می شد، نبودند.
در انقلاب 1357، گرچه خشم جمع بزرگی از مردم در خیابانها علیه رژیم محمدرضا پهلوی فوران می کرد، اما آن خشم را نمی شد «جنبش» ولو انقلابی نامید. میان انقلابی گری کلاسیک و جنبش های اعتراضی مدرن به لحاظ ساختار اجتماعی تفاوت های مهمی است. آن انقلاب بیشتر مبتنی بر تشکل انحصاری یک خشم عمومی بود. تشکلی که غایت سیاسی و اخلاقی انقلاب را به سیطره ی خود در می آورد و در پی جانشانی الگویی ابدی بجای الگویی ازلی بود. ابدیت نظام انحصاری نوظهور با ازلیت نظام برانداخته شده ترکیب می شود، چه آنکه در نهایت آنچه از دل این خشم عمومی ساماندهی شده برمی آید، جایگزین نمودن انحصاری با انحصار دیگر است. انقلابیون آن عصر بعدها این چرخه ی انحصاری را بهتر بازشناختند، چه آنکه دریافتند سهم کنشگرانه و خلاقانه شان را در انقلاب، به آسانی به رهبری انحصاری زمانه شان پیشکش کرده اند.

اما جنبش سبز به زعم من حائز آن کیفیتی بود که آلن بدیو متفکر فرانسوی در یکی از گفتارهای خود یادآوری کرده است: «امروزه امکان تجربه ورزی در جنبش هایی وجود دارد که فقط طغیان تهی دستان در اعتراض به وضع فاجعه بارشان نیستند بلکه به صراحت می گویند: ما باید به نحوی غیر از این زندگی کنیم، باید شکل تازه ای از جهان را پیشنهاد کنیم، باید چیز دیگری را تجربه کنیم. تفاوت بین جنبش های ایجابی و جنبش هایی که جز واکنش از آنها سر نمی زند، از زمین تا آسمان است» اما شاید در برابر این مدعا این پرسش مطرح شود که مگر جنبش سبز، خود نوعی حرکت واکنشی نبود؟ مگر در واکنش به آنچه تقلبات انتخاباتی نامیده می شد شکل نگرفت؟ اما منظور بدیو رفتار واکنشی و انفعالی در برابر نهاد قدرت نیست. عمل اعتراضی در ابتدا در برابر کنش سلبی حکومت های خودکامه تعریف می شود و از این روی جنبش اعتراضی، مستقل از اعمال جبری حاکمان نیست، بل منظور بدیو از جنبش های واکنشی، جنبش هایی است که اختیار حضور خود را به رهبران یا احزاب واگذار می کنند. آنچه روزهای نخست در قالب جنبش سبز دیده ایم، به علت آنکه کنش های برانگیخته ی آن مردمان، اصالت یافته و ایده ی «هر شهروند، یک رهبر» عمومیت پیدا کرده بود، نمود بارزی از تعریف «جنبش» های مدرن به شمار می آمد.
این جنبش های مدرن اغلب پندآموخته اند. چه در صحنه ی عمل و چه در حیطه ی پرداخت نظری، از تجربیات ناگوار و ناکام شان بهره می گیرند. به عنوان نمونه، اسکاکپول تاریخدان نئومارکسیست در نقد خود از انقلاب بلشویکی 1917، بر این نکته تاکید می ورزد که رهبران یک حرکت انقلابی، الزاما نه در پی تحقق آرزوهای ایدئولوژیک انقلابی، بل بیش و پیش از هر چیزی در پی دستیابی به قدرت اند. در حقیقت آنچه از دید آن انقلابیون آرمانگرا اما رنج دیده پنهان می ماند، ساختاری است که در پس برانداختن نظام پیشین دوباره مستقر می شود و انقلابیون با تفویض قدرت و اراده ی خویشتن به رهبران حزبی یا ایدئولوژیک، در مستقر شدن این ساختار انحصاری نوپدید سهیم می شوند.
جنبش سبز نیز گرچه در واکنش به انتخابات ریاست جمهوری به خیابانها روانه شد (گرچه ریشه هایی در تاریخ سی ساله ی انقلاب اسلامی داشت)، اما در روزهای نخست تصویری پندآموخته از خود به نمایش گذاشت. اراده ی ناب مردمان طلایه دار شد و
خواست ساده و معصومانه ی آنان معنایی فراتر از منازعات سیاسی ساده یافت. آن روزها گرچه مردم شعارهایی در حمایت از میرحسین موسوی سر می دادند، اما فراتر از آن اراده ی خود را رهیده از هر تشکل انحصاری جلوه گر می ساختند. گرچه موسوی کلیدواژه ی آن جنبش بود، اما چونان انقلاب های کلاسیک، نامش مبنای ازلی-ابدی خواست مردم نبود. چه آنکه همین مردم بارها اراده ی خویش را با سر دادن خواسته هایی پیشروانه تر از آنچه موسوی بدان باور داشته باشد، نمایاندند.
با این حال افول جنبش سبز از روزی آغاز شد که بر خصلت «جنبش» واره ی خود پشت کرد. البته این قهری ناخواسته بود. به تدریج سخنگویان خودخوانده ی این جنبش فزونی یافتند. خواست تشکل یافتگی «جنبش» مکرر شد و افرادی در پی تفسیر به مطلوب اراده ی آزاد و خودانگیخته ی مردم برآمدند. ضربه ی هولناک دوم اما زمانی بر پیکره ی جنبش فرونشست که بخشی از معترضان، با کنار کشیدن از میدان و فرونشاندن اراده ی خویشتن، به این سخنگویان خودخوانده واکنش نشان دادند. این روزها هم هستند جمع بزرگی که می گویند باید از این جنبش برکنار بود، چه آنکه به واسطه ی حضور سخنگویان خودخوانده ای که در پی اهداف خویشتن اند، خون های به زمین ریخته را رویشی نخواهد بود. اما من دوباره تعبیر بدیو را یادآور می شوم که جنبش سبز آن روز که قرائت خویش را آزادانه فریاد زد، آن روز که سبک دیگرگونه ای از زندگی کردن را خواست، آن هنگام که ندا دختر جوانی عاشق رقص و موسیقی در کف خیابان با چشمانی خیره جان داد؛ خود را فراتر از الگوهای انحصاری سیاست پیشگان تعریف کرد. ایرانیان در آستانه ی 25 بهمن 1389، بایستی بار دیگر، خصلت مدرن «جنبش سبز» را در بدو تولدش بیاد آورند.
اراده ی مردم، با عقب نشستن در پیشگاه سخنگویان خودخوانده یا انحصارگرایان حزبی محقق نخواهد شد. حضور مردم بیش از آنکه توصیف «خواسته» های شان باشد، تاکید بر «بودن» آنهاست؛ پیش از آنکه بودگی یک ملت به واسطه ی اراده ی بی واسطه شان به اثبات نرسد، خواسته های شان نیز در هزار تویی مبهم از یاد خواهد رفت!

دکتر محمد ملکی نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب را به گمانم می شناسید. سال گذشته نیز پیکر نحیف و بیمارش را بار دیگر روانه ی زندان اوین کردند. اما ملکی از میهمانان آشنای اوین مخوف است. پیشتر نیز دوبار به زندان اوین فرستاده شده بود. یک بار در جریان بازداشت ملی مذهبی ها در سال 1380، و نخستین بار، اندکی پس از عزل بنی صدر و در یکی از سیاه ترین دوران تاریخی اوین؛ در روزهایی که اعدام های سال 60 زیر نظر اسدالله لاجوردی به وقوع می پیوست. در این نامه ی تاریخی، محمد ملکی پس از آنکه توسط هیات اجرایی وزارت کشور دولت اصلاح طلب سید محمد خاتمی برای شرکت در انتخابات ششمین دوره ی مجلس شورای اسلامی ردصلاحیت شد، گوشه هایی از دیده های خود از زندان اوین در آن روزهای مخوف را بازگو کرده، بخشی از روند دادگاهی شدن و شکنجه های وارد بر خود را توصیف می کند. گرچه درباره ی اوین دهه ی 60 شاهدان بسیاری نوشته اند، اما خواندن شرح شکنجه ها و بیدادگاه های آن روزها از زبان اولین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب (نقل از هفته نامه پیام هاجر، 14 دی 1378) ، نمی تواند خالی از لطف نباشد:

اعضای محترم هیات نظارت بر انتخابات ششمین دوره ی مجلس شورای اسلامی حوزه ی انتخابی تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر

با سلام، عطف به یادداشت محرمانه ی شماره 874/ش/م/6 مورخ 78/10/7 فرمانداری تهران درباره رد صلاحیت اینجانب محمد ملکی فرزند حسین با استناد به بندهای 3 و 4 ماده ی 30 قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی، ضمن اعتراض و رد مستندات آن هیات محترم، توضیحات زیر به اطلاع می رسد.
1- در بند 3 از قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی آمده: وابستگان تشکیلاتی و هواداران احزاب، سازمان ها و گروه هایی که غیرقانونی بودن آنها از طرف مقامات صالحه اعلام شده است.
اولا هنوز از طرف وزارت کشور رسما فهرست احزاب، سازمان ها و گروه های غیرقانونی اعلام نشده، ثانیا اینجانب به هیچ حزب و گروه و سازمانی وابسته نبوده و نیستم و برای اثبات موضوع رونوشت یادداشتی را که در تاریخ یکشنبه 28 بهمن 1358 در بحبوحه ی انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی به روزنامه ها از جمله اطلاعات نوشته ام، ضمیمه این اعتراض نامه حضورتان می فرستم. اگر آن هیات محترم دلیل و مدرکی برای اثبات شامل بودن بند 3 ماده 30 قانون انتخابات بر اینجانب دارند در اجرای مصوبه ی مورخ 78/8/22 مجمع تشخیص مصلحت نظام، به طور کتبی اعلام فرمایند.


بریده ی روزنامه ی اطلاعات، 28 بهمن 1358 که ملکی در نامه ی خود به آن استناد کرده است.

2- در بند 4 ماده 30 قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی آمده: کسانی که به جرم اقدام علیه جمهوری اسلامی ایران محکوم شده اند.
نمی دانم آن هیات محترم اطلاعات و مدارک مربوط به این جانب را از چه طریقی به دست آورده اند، احتمالا وزارت محترم اطلاعات یا دادگاه های انقلاب و مراجع دیگر. در هر حال بهتر بود برای اطلاع بیشتر، پرونده اتهامی را مطالعه می فرمودند تا بی پایه بودن اتهام اقدام علیه جمهوری اسلامی ایران از سوی اینجانب بر آنان روشن شود. جای شگفتی است در شرایطی که ریاست محترم جمهوری جناب آقای خاتمی مرتب تکرار می کنند که ما می خواهیم معاند را به مخالف و مخالف را به موافق تبدیل کنیم، هیات منتخب وزارت کشور این دولت در مورد دلسوختگان به اسلام، انقلاب و جمهوریت و ایران، این گونه به قضاوت می نشینند و با استناد به پرونده ای که برخلاف شرع و قانون ساخته شده و هدف آن حذف یک مدافع راستین انقلاب و اسلام است که که حدود 50 سال از عمر خود را صرف مبارزه با ظلم و بی عدالتی و برپایی نظام عدل اسلامی کرده است، می خواهند او را از حق مسلم خود محروم سازند. آن هم در روزهایی که با افشای جنایات سعید امامی های مرده و زنده، قطره ای از دریای ظلم ها و بی عدالتی ها و شکنجه ها و کشتارهای بی رحمانه ای که در این 20 سال صورت گرفته روشن شده است.

اعضای محترم هیات نظارت!

جرم اقدام علیه جمهوری اسلامی همان قدر به من می چسبد که به وزیر سابق و اسبق شما جناب آقای عبدالله نوری. شاید اگر حکم ایشان قطعی شده بود شما او را هم به همین جرم شامل بند 4 ماده 30 می کردید.
آیا می دانید پرونده ای که شما با استناد به آن مرا از حق داوطلبی نمایندگی مجلس شورای اسلامی محروم کرده اید، در سال 1360 یعنی 18 سال قبل تشکیل شد و برخلاف اصول بسیاری از قانون اساسی از جمله اصل های 32، 35، 36، 37، 39، 165، 166 و 168، مرا دستگیر، محاکمه و محکوم کردند؟ آیا می دانید در زندان های جمهوری اسلامی در آن سالها چه می گذشت و محاکمات و صدور احکام چگونه بود؟ من برای اطلاع شما و ماندگار شدن در تاریخ، گوشه کوچکی از این پرونده را می گشایم تا با تحمل تمام خطرات آن، دین خود را نسبت به هزاران قربانی بی عدالتی و بی قانونی های دهه اول پس از پیروزی انقلاب ادا کرده باشم. تا بگویم چه شرایطی در اوین و دیگر زندان ها حاکم بود که امروزه به عنوان تواب سازی در رسانه ها مطرح است.
و اما گناه من چه بود که امروز به جرم اقدام علیه جمهوری اسلامی مشمول بند 4 قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی شده ام؟
بنده هم در پیروزی انقلاب سهم کوچکی داشته ام، اما با همه کوچکی، بیشتر از سهم بسیاری از کسانی که امروز به مقامات عالی و کلیدی جمهوری اسلامی رسیده اند (برای اثبات این امر اعلام آمادگی می کنم). شاید به همین دلیل بود که پس از پیروزی انقلاب مسئولیت یکی از حساس ترین مراکز دولتی یعنی دانشگاه تهران را به من دادند. در تمام مدت این مسئولیت سعی کردم جز به عدالت و آزادی و استقلال و جمهوریت و شورا که مردم بخاطر رسیدن به آن ها انقلاب کرده بودند نیندیشم و در حد توان پایبند به آن اصول باشم و از هیچ خطری نهراسم و هرگز تسلیم آنها که در پی استحاله انقلاب و به زیر نفوذ قرار دادن دانشگاه و دانشگاهیان بودند نشوم. با وجود نبود قوانین لازم و کافی، استقلال دانشگاه را با تاسیس شوراهای هماهنگی حفظ کردیم و در این راه با مشکلات زیادی از سوی آنها که می خواستند همه مراکز را به زیر سلطه خود گیرند مواجه شدیم. روش ما در اداره دانشگاه، رسما مورد تائید شورای انقلاب و رئیس جمهور قرار گرفت (مدارک موجود است)، اما فرصت طلبان با بستن دانشگاه ها و مطرح کردن انقلاب فرهنگی همه چیز را دگرگون کردند. شورای دانشگاه و شورای مدیریت با بستن دانشگاه به بهانه انقلاب فرهنگی مخالفت کرد و مستعفی شد. اما دو روز بعد امام جمعه موقت تهران در یک سخنرانی یک طرفه، مدیریت دانشگاه را به خیانت متهم ساخت. من و همکارانم از ایشان خواستیم در یک مناظره به بحث و گفت و گو بنشینیم تا روشن گردد چه کسانی به انقلاب و مردم جفا کرده و می کنند. این تقاضا چندین بار تکرار شد و بدون جواب ماند. خرداد سال 60 به مناسبت یکمین سال بسته شدن دانشگاه ها، تقاضای مناظره تکرار شد، اما جواب آن این شد که دو ساعت پس از نیمه شب 12 تیرماه سال 60 (اولین شب ماه مبارک رمضان) به خانه من ریختند و در حالی که همسرم در کار تهیه سحری و خودم مشغول مطالعه بودم، مرا دستگیر و روانه زندان کردند. تا اواخر آذرماه یعنی تا حدود 5 ماه در زندان کسی سراغم را نگرفت. شرایط زندان وحشتناک بود. اگر فرصتی و رخصتی دست دهد حقایقی را فاش خواهم کرد که موی بر بدن هر انسان با وجدان راست خواهد کرد.
پس از گذشت حدود 5 ماه از دستگیریم، کم کم زمینه سازی برای محاکمه ام آغاز شد. زیر وحشتناکترین شکنجه ها قرار گرفتم. می دانستند وابستگی گروهی ندارم و هرگر عملی که بتوان اتهام اقدام علیه جمهوری اسلامی را بر من وارد کرد نکرده ام، اما می خواستند بهانه ای برای محاکمه پیدا کنند. بالاخره دادگاهی شدم تا مرا به محاکمه کشند. دادگاه سه نوبت تشکیل شد، کیفرخواست را تنها در دادگاه شنیدم، قبل و بعد از هر جلسه دادگاه بازجویم با مشت و لگد به جانم می افتاد که در دادگاه زبان درازی نکنم.
داستان دادگاه و محاکمه ام، کتابی است خواندنی که در اینجا فرصت بازگشایی آن نیست. جالب است بدانید شاید کم سابقه ترین دادگاه در طول تاریخ قضاوت، دادگاه من بود که در آن آقای محمدی گیلانی به عنوان رئیس دادگاه و حاکم شرع و آقای اسدالله لاجوردی به عنوان دادستان و بازجو و کمک بازجویم شاید به عنوان هیات منصفه در آن شرکت داشتند و در پایان هر جلسه، بازجویم مرا به اتاق بازجویی می برد و به بهانه این که چرا آن حرف را زدی و چرا آن حرف را نزدی به جانم می افتاد و نوازش تا نیمه های شب ادامه داشت تا لاشه ام به سلول منتقل شود.

اعضای محترم هیات نظارت!

آیا به نظر شما چنین دستگیری و زندانی شدن و محاکمه و حکم، قانونی است که شما به آن استناد کرده اید؟ آیا حکم صادره از یک دادگاه غیرقانونی می تواند مستمسک شما برای حکمیت باشد؟ شما در روزهای حکم رد صلاحیت مرا صادر کرده اید که گوشه هایی از اعمال غیرقانونی دستگاه های اطلاعاتی و دادگاه های انقلاب و آنچه بر زندانیان گذشته برملا گشته است.

هیات محترم نظارت!

آیا تصور نمی کنید پرونده من نیز از موارد آشکار نقض قانون در محاکم و دادرسی ها باشد؟ شاید اصولا همین موارد موجب ضرورت رسیدگی به پرونده سعید امامی ها و تغییرات در ارگان های مربوطه نظیر اطلاعات، قضائیه، سپاه و… بوده باشد.
طی یکی دو سال اخیر اینجانب با ارسال نامه هایی خدمت ریاست محترم جمهوری و ریاست محترم قوه قضائیه و مقامات مملکتی از آنها خواستم به آنچه طی 20 سال در زندان های جمهوری اسلامی از جمله بر من گذشته رسیدگی نمایند تا معلوم شود احکام صادره از سوی دادگاه های انقلاب تا چه حد وجهه قانونی داشته است.
در پایان ضمن اعتراض به رد صلاحیت خود از سوی هیات اجرایی مرکز حوزه ی انتخابی تهران، تقاضا دارم مدارکی را که با استناد به آنها رد صلاحیت شده ام، در اختیار قرار دهید.

با احترام
دکتر محمد ملکی

آبان 1378، صدای یکی دیگر از روزنامه های تاریخ ساز خاموش شد. اما خاموشی صدای این روزنامه، همراه با فریاد بلند یک «مرد» بود؛ مردی که گرچه از جانب مجلس محافظه کار پنجم، حضورش در راس وزارت کشور تحمل نشد، اما او راه دیگری پیش گرفت. ردای سیاست ورزی را از تن درآورد و وارد کارزار جامعه ی مدنی شد. اما این بار نه در مقام کنش ورزی سیاسی، بل منتقدی با لهجه ای صریح و موضعی سازش ناپذیر. او بنای «خرداد» را گذاشت، «خرداد» در آذر آمد. آمدن «خرداد» با هنگامه ی سیاه قتل های زنجیره ای مصادف گشت تا خرداد یکی از معدود راویان آن پاییز سرد و تلخ 1377 باشد. در پاییز مرگبار آن سال، اما خرداد گرم و زنده و پرتپش می نمود.
خرداد در حیات یک ساله اش، بیشتر راوی بحران ها بود. از ماجرای قتل های زنجیره ای گرفته تا حمله به کوی دانشگاه تهران؛ از توقیف «زن» گرفته تا خداحافظی دلگیر «سلام»…
با این حال وقتی خرداد را در یک سالگی اش خاموش ساختند و آن مرد را از دادگاه ویژه روحانیت (دادگاهی که خود بیدادگاهی غیرقانونی می دانست) روانه ی زندان اوین کردند، همراهان خرداد همچنان از زندگی می گفتند، از اینکه در پس خرداد، تیری است و مردادی…!
بازخوانی تاریخی امروز، روایتی تصویری است؛ همراه عبدالله نوری از دادگاه تا زندان. اما حیف ام آمد نقل قول تعدادی از همراهان «خرداد» را اینجا بازگو نکنم. هر یک با احساس یگانه شان، خاموشی خرداد را روایت می کنند. بعضی با خشم، بعضی به بغض و بعضی به طنز… اما همگی از ادامه ی زندگی می گویند:

*رویا کریمی مجد، سرویس اجتماعی خرداد: در یکی از روزهای تابستان گذشته از سردبیر روزنامه قبلی پرسیدم: «آقای شمس، آینده را چطور می بینید؟» پاسخ داد: «هیچ چیز مهم نیست، مهم این است که تیتر روزنامه های زیادی این خواهد بود: جامعه با نیم میلیون تیراژ بسته شد»
در یکی از روزهای پاییز امسال از مدیرمسئول روزنامه فعلی پرسیدم: «آقای نوری، فکر می کنید چه خواهد شد؟ » پاسخ داد: «هرچه خدا بخواهد، خیر است» و من وامانده ام که در چه فصلی از سال آینده، از چه کسی خواهم پرسید که آینده مان چه خواهد شد.
نام ها هیچ فرقی ندارند. مردمی هستند که کنار هم قرار می گیرند و می شوند جامعه، توس، زن، سلام و خرداد و من وامانده ام که اگر فردا کودکی کارنامه ی سالهای جوانی ام را دید و پرسید: «آینده این نام ها چه شد؟»، چه پاسخی خواهم داد. شاید بگویم: هر چه خدا خواسته بود، خیر بود.

*بنفشه سام گیس: زمانی که دانشجو بودیم، چند واحد درس تخصصی روزنامه نگاری داشتیم که استاد بیژن نفیسی تدریس این واحدها را بر عهده داشت. استاد همیشه از رعایت اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری صحبت می کرد، از سرعت کار در این حرفه و اینکه دقیقه ها چه ارزشی برای خبرنگار دارند. استاد نفیسی همیشه از رعایت صداقت و دقت در تهیه خبر و نوشتن گزارش صحبت می کرد و از این که یک تیتر خوب و مناسب، چه نقشی در جلب خوانندگان روزنامه دارد. درسمان که تمام شد، دیگر استاد نفیسی را ندیدم. از آن زمان، سال ها گذشته است. چندین سال، و در این سالها بسیاری از روزنامه ها تعطیل شده اند. تعطیلی این روزنامه ها نه بخاطر عدم رعایت اخلاق حرفه ای بوده و نه به خاطر کندی کار. تعطیلی این روزنامه ها نه به خاطر عدم رعایت دقت خبرنگار بوده و نه به خاطر تیتر نامناسبی که بر نیم صفحه اول روزنامه ها نشسته است.
بیژن نفیسی در طول ایام دانشگاه، از تمام ظرایف حرفه ی روزنامه نگاری سخن گفت، مگر از یک چیز. استاد فراموش کرده بود که مطبوعات ایران از امنیت محروم هستند. استاد فراموش کرده بود که در این جامعه دگم اندیشان و کوردلانی هستند که نمی خواهند صداقت زنده بماند.
آنها با خنجری پنهان در آستین، با لبخندهای زهرآگین و کینه نهفته در دل های سیاه شان مترصد آن هستند که بر صداقت قلم زده شود.
آن زمان است که خنجر از آستین بیرون می آید، زهرخنده ها جاری می شود، کینه ها آشکار و حکم مرگ آزادی را به نیش قلم هایشان امضا می کنند.

*علی کهن نسب، سرویس ورزشی خرداد: من پیش از آنکه برای خودم متاسف باشم، برای کسانی که روزنامه ی خرداد را تعطیل خواهند کرد متاسفم؛ که نمی دانند چه می کنند و از تعطیل کردن روزنامه هایی دیگر هم درس عبرت نگرفته اند. فکر می کنند که با پاک کردن صورت مساله، مشکل حل خواهد شد. هیچ مشکلات اقتصادی شخص دغدغه اصلی روزنامه نگار نیست. آنچه که دغدغه اصلی آنهاست، مشکلات و معضلات اجتماعی است و هرجا که باشند این حس را ارضا می کنند. چه در روزنامه خرداد و چه در هر نشریه مستقل دیگر و اگر بخواهند تمام نشریات را هم ببندند مثل این است که بخواهند با یک تخته سنگ مانع از گذر یک جریان آب مستمر بشوند. تخته سنگ اگر چه می تواند راه را برای مدت موقت ببندد، ولی راه های فرعی باز خواهد شد که تخته سنگ نمی تواند مانع شود. این آقایان هم از سنگ محکم تر نیستند و سدی هم که در مقابل خرداد گذاشته اند، از یک تخته سنگ محکم تر نیست و راحت تر از سنگ شکافته می شود. قلم های ما هم تیزتر و برنده تر از جریان آب است.

*مرجان شهریاری، سرویس اقتصادی خرداد: به همین یک شعر که گویاتر از هر کلامی است، اکتفا می کنم:
روزی خواهد رسید/ که ساده ترین مردم میهن ما/ روشنفکران ابتر کشور را به استنطاق خواهند کشید/ از آنها خواهند پرسید:
هنگامی که ملت به مانند آتش یک اجاق کوچک و تنها فرو می مرد/ به چه کار مشغول بودید؟

*حال مرور می کنیم دادگاه خرداد ، و مسیر عبدالله نوری تا زندان اوین را…

« Newer Posts - Older Posts »

دسته‌بندی