نگاشته شده توسط: passionofanna | آوریل 21, 2010

مهدی خزعلی ؛ از نفی آشنایی با سعید امامی تا نفی مدارای اخلاقی

توضیح ضروری : این نوشته در رد یا تائید دیدگاه های شجاع الدین شفا نیست !

مرگ شجاع الدین شفا ، مترجم و نویسنده ای که در آثار خود بخشی از باورداشت های اعتقادی دینداران را به چالش کشیده بود ، بار دیگر مساله ی « آستانه ی مدارا و تحمل دینداران » را پیش کشید . پرسشی بر سر آنکه آیا دینداران ، « مدارا » را به مثابه امری همگانی ، آن سان که ولتر وصف کرده است ، خواهند پذیرفت : « مدارا چیست ؟ مدارا نیکترین خصلت آدمی است . ما همه سستیها و خطاهای بسیاری داریم ؛ بیاییم و حماقت های خود را ببخشیم . این نخستین قانون طبیعی است » ؟
اما مدارا چیزی از جنس نسبی گری دارد که با حقیقت مطلقی که ادیان و باورداشت های تغییرناپذیر در پی آنند ، از در ستیز برمی خیزد . مدارا ، یعنی پذیرفتن واقعیتی بنام « دیگری » ؛ ابژه هایی که یا با ساختار معرفت شناختی مان سازگاری می یابند ، یا در پی نفی آنند . اصلی قدیمی در آئین مسیحیت ( بنا بر فتوای پاپ اویگن چهارم در سال 1441 ) می گوید : « بیرون از ما ، گمراهی و لعن ابدی است » و در دیگر ادیان چون اسلام نیز ، نوعی ثنویت در رستگاری یا لعن ابدی نهادینه شده است . نسبی گری و مدارای اخلاقی ، صرفا یک رهیافت نظری نیست و پذیرش آن به مثابه یک امکان نظری تضمینی با خود نخواهد داشت . دینداران سنتی بسیاری هستند که در سپهر درون دینی خود ، در برابر طیف های جزمی تر می ایستند ، یا از امکان نظری مدارا با دگراندیشان دینی دفاع می کنند ، اما در محک عملی ، بار دیگر مداراستیزی خود را به اثبات می رسانند . افرادی که در تناقض میان مدارای نظری و مدارای عملی قرار می گیرند ، به تدریج به مداراگرانی درون دینی و مدارا ستیزانی برون دینی بدل می شوند ، که برای اثبات جزم اندیشی برخی هم کیشان خود ، به مداراستیزی ، هتاکی و درشت گویی به دگراندیشان برون دینی دست می زنند . فارغ از ماجرای نوشته ی سایت اینترنتی جرس ، نمونه ای واضح را می توان در سایت مهدی خزعلی یافت . خزعلی به بهانه ی انتشار مطلب یکی از خوانندگانش درباره ی شفا ( آن هم دو روز پس از درگذشت او ) ، در مقدمه ای بر آن نوشته چنین می نویسد :

«درد نامه ای از یکی از مخاطبین سایت دریافتم، نوشته بود که در دوران دولت نهم به کتاب یهودی تبار آنوسی، معاند مرتد، دشمن خدا و رسول، مجوز چاپ داده اند، اشتباه نکنید، من مخالف جریان آزاد اندیشه نیستم، اما شجاع الدین شفا، صاحب اندیشه نیست، او به مقدسات بیش از یک میلیارد مسلمان اهانت روا داشته است، او با انتشار توضیح المسائل ( همان کتابی که در ایران با عنوان از کلینی تا خمینی معروف است) 1400 سال افتخارات شیعه را به استهزاء نشسته است، او نه تنها همه مراجع و علمای شیعی را مسخره کرده بلکه به حریم ائمه هدی و پیامبر اکرم صلوات الله علیهم نیز اسائه ادب کرده است، سئوال من این است، چرا آقایان که گاهی از دروازه رد نمی شوند اینبار از سوراخ سوزن گذشته اند؟! کسانی که ادعایشان خیلی جاها را پاره می کند، چرا این جا تلنگشان در رفته است؟! کسانی که بخاطر چند مقاله حقیر در دفاع از اسلام ناب محمدی(ص) ، مجوز کتاب پزشکی به من نمی دهند و غرفه حیان را در تمامی استان ها و تهران تعطیل کرده اند، چگونه به این جرثومه فساد و عناد و ارتداد، مجوز داده اند، آیا حق نداریم شک کنیم؟! آیا نباید نگران یهودیان مسلمان نما(آنوسی ها) باشیم؟! آیا باز هم سئوال از تبار و نژاد جرم است؟! نامه آقای امامی را با هم بخوانیم: 89/1/27 مهدی خزعلی »

»
البته این نخستین بار نیست که آقای خزعلی چنین می نویسند . شاید ایشان بخواهند ماجرای دوستی شان با سعید امامی و انتشار کتاب هویت ( سلسله گفتارهای تلویزیونی برنامه ای که با هدف لجن مال کردن شخصیت های دگراندیش و فرهیخته ی فرهنگی و ادبی ، اندکی پیش از دوران اصلاحات از صداوسیما پخش می شد ) را واژگونه روایت کنند ، اما مگر جز این است که ایشان در مقدمه ی کتاب هویت ، مشابه همین اتهامات را مطرح می سازند :

هویت بازگشت به خویشتن است ، نگاهی است به خود ، و بارور کردن ارزشهای خویش ، نگاهی به خانه ی دوست و نظری به اردوگاه دشمن ، نگرشی به درون و برون ، گاه از بیرون به خانه می نگرد و از چشم بیگانگان نگاه می کند ، از منظر دگراندیشان خود را قضاوت می کند ، و از دیدگاه بداندیشان آشنا می شود . سلاح دوست و دشمن را می شناسد ، پس آنگاه به خود می آید و خود را برای دفاع فرهنگی آماده می سازد . آری ، بداندیشان دیگر با سلاح نظامی و سیاسی به مبارزه نمی آیند ، لشگر کفر با شعار استحاله ی فرهنگی در راه است . و دوستان ناآگاه نیز با تسامح و تساهل راه را بر بیگانگان هموار می سازند .
نگذاریم به اتهام تحجر و با شعار تساهل ، هر ناصوابی را بر فرهنگ اصیل اسلامی و ایرانی تحمیل نمایند . ما معتقدیم « اسلام کوچه ی تنگ و تاریکی نیست که انسان مدام به دیواره های آن برخورد کند » آری ، اسلام بزرگراهی نورانی بسوی محبوب و معبود است ، اما سخن ما با کژاندیشان این است که بدانند اسلام خانه ای بی در و پیکر نیست ، که هر چه بخواهند خارج ، یا هر ناروایی را وارد کنند . اسلام حدود و ثغوری دارد ، باید و نباید دارد ، و جهان را آنگونه که هست می شناسد ، نه چون کوردلان که جهان را با امیال نفسانی و شهوانی خود تبیین می کنند و بر آن اساس ، آزادی و فضای باز فرهنگی را مطالبه می کنند .
هویت نقلی است مستند ، از صف آرایی بیگانگان ، هویت هشداری است به سهل انگاران . و سخن ما در این برهه ی حساس که مقام معظم رهبری آنرا « شبیخون فرهنگی » نامیدند ، جز ابلاغ رسالت و ادای تکلیف نبود . « و ما علینا الاالبلاغ المبین »

دیگر نکته ای که شاید به این نوشته ارتباط مستقیمی نداشته باشد ، اما یادآوری اش به لحاظ تاریخی مفید باشد ، نقل بخشی از مصاحبه ای است که اسماعیل آزادی خبرنگار روزنامه ی صبح امروز با مهدی خزعلی در شهریور 1378 انجام داده است . آزادی در وبلاگ خود شرح کوتاهی از شخصیت خزعلی آورده است که توجه به این روایت می تواند جالب باشد : « سال ۷۸ بود با دکتر مهدی خزعلی قرار مصاحبه داشتم . از او چیز زیادی نمی دانستم فقط اینکه پسر آیت ا..خزعلی و ناشر کتاب «هویت»است .برنامه هویت اون روز ها خیلی معروف بود و»سعید امامی برای آن برنامه خیلی زحمت کشید»
با این پس زمینه ذهنی به دفترش رفتم .دفتری مدرن وکاملا امروزی با یک خانم منشی که حجابی معمولی داشت .دکتر با کت و شلواری آراسته به پیشوازم آمد .نخستین چیزی که توجهم را جلب کرد موسیقی لایتی بود که با صدایی ملایم فضا را رومانتیک کرده بود .

وقتی نشستیم گفت چای یا قهوه ؟
من که شوکه شده بودم گفتم فرق نمی کنه .
داشتم او و دفترش را بر انداز می کردم که پرسید :
چیزی شده ؟
گفتم :نه می تونم سیگار بکشم؟
گفت:راحت باش.
سیگاری روشن کردم و مشغول صحبت شدیم.
حرف ها و رفتارش با پس زمینه ی ذهنی که از او داشتم پارادکس های زیادی داشت .
به هر حال یک ساعتی در باره سعید امامی و کتاب هویت حرف زدیم و متن کامل مصاحبه چند روز بعد در روزنامه صبح امروز چاپ شد یک مصاحبه دیگر هم با او داشتم که هر دوشان بازتاب های زیادی داشتند دیگه خبری از او نداشتم تا این که
فهمیدم رد صلاحیت شده
اولش خیلی تعجب کردم
آخه چاقو که دسته خوش رو نمی بره
اما وقتی فهمیدم با احمدی نژاد مثل کارد و پنیرند
دیگه تعجب نکردم
اما چرا کارد و پنیر
آخه دو تا نکته وجود داره
اول این که مهدی خزعلی خودش رو روشنفکر می دونه و منتسب به خانواده ای روحانی
دوم این که حتما با خودش میگه اگه قراره کسی مثل احمدی نژاد رییس جمهور باشه من که از اون خیلی لایق ترم
حالا رد صلاحیت را هم بهش اضافه کن
البته یک نکته سومی هم هست که…….. بگذریم .»

اما علاوه بر آنچه اسماعیل آزادی درباره ی شخصیت خزعلی یادآور می شود ، اشاره به یک دروغ بزرگ تاریخی نیز بد نباشد . خزعلی در مضاحبه ی خود با صبح امروز ، در پاسخ به این سوال که : « خود شما تا چه حد با سعید امامی آشنایی داشتید ؟ » ، می گوید : « من هیچ ، اصلا او را نمی شناختم » … در ادامه :
-اسماعیل آزادی : اصلا نمی شناختید ؟
-مهدی خزعلی : خیر ، الان هم نمی شناسم . برای من یک چهره ی کاملا ناشناخته است و هنوز هم نمی دانیم .

اما خزعلی سالها بعد ، در وبلاگ شخصی اش و بعد تر در گفتگو با مهدی فلاحتی در صدای آمریکا ، ادعا می کند که نه تنها سعید امامی را از نزدیک می شناخته ، بل با او گفت و گوهای مفصلی هم داشته است . بطور نمونه اینجا را بخوانید

———————————————————————————————–

از روز نخست بنا نداشته ام که بازخوانی تاریخی را بهانه ای برای تسویه حساب با آنان که راه و روش شان را نمی پسندم قرار دهم ، اما شاید مواقعی ضروری باشد تا با ذکر نمونه هایی ، ریشه های این بی مدارایی و جزم اندیشی را بازشناخت . وقتی مهدی خزعلی با ادعاها و نوشته های تند و تیزش جایی در میان گروه های منتقد باز کرد ، بسیاری با آنکه به او و گذشته اش بدبین بودند ، با او مدارا کردند . با آنکه اختلافات فکری با او همچنان برقرار بود ، اما حضورش را خوشامد گفتند . آن روزها که موجی تند برعلیه نوشته اش پدید آمد ، در آرام کردن فضا کوشیدند .
اما در برابر چنین بی مدارای سرکشی نباید و نمی توان ساکت ماند . تنوع اندیشه در جنبش سبز یا هر مجموعه ی دیگری ، تا زمانی پذیرفتنی است که نسبی گرایی ، مدارای اخلاقی و احترام به تکثر ذاتی ، ارج نهاده شود … سکوت در برابر بی مدارایی ، آن گونه که امبرتو اکو می گوید ، یکی از خطرناک ترین غفلت هاست : « خطرآفرین ترین بی مدارایی آن است که ، در نبود هر آموزه ای ، از امیال سرکش و ناخودآگاه ابتدایی زاده می شود و از همین روی ، تعیین هویت و رد آن به کمک براهین عقلانی کاری است دشوار . نژادپرستی نظری نبرد من هیتلر را ، بارانی از اعتراض های ابتدایی می توانست سخت درهم بشکند . اگر زنده مانده و اگر از هر اعتراضی جان به در می برد ، علتش اتکای آن است بر بی مدارایی غیرمتمدن »
مدارا ، یک تمهید بینامتنی است که باورداشت های درون دینی ( یا بطور کلی اعتقادات شخصی ) را به واقعیت های برون دینی مرتبط می سازد . مدارا نه نوعی نظریه ی سیاسی یا اخلاقی ، بر تمهیدی دیالکتیک است در پذیرش « واقعیت » آن چه ما بدان ایمان نداریم . پذیرش « واقعیت » ابژه ای ، به منزله ی گرویدن به آن ابژه یا اندیشه نیست . بل آن چیزی است که ولتر جایی دیگر به واسطه ی تمثیلی ظریف شرح می دهد : « مگر ممکن است نی سر خم کرده در برابر باد ، در لای و لجن ، به نی مجاور خود که در جهت خلاف خم شده است ، بگوید به شیوه ی من بخز ای سیه روز ! تا نگفته ام که از ریشه ات برکنند و بسوزانند »
شاید ضروری باشد این نکته را به همه ی آنان که در پی همگونی طلبی و نفی تسامح و تساهل اند یادآوری کرد . آقای خزعلی که در مقدمه ی کتاب هویت ، تساهل و تسامح را بشدت محکوم کرده اند ، چگونه می توانند واقعیت های تکان دهنده ی جامعه ی امروز را بپذیرند ؟!
مساله اینجاست که آقای خزعلی همانی است که همواره بوده ، تنها نباید از پوشیدگی مواضع افراد در غبار زمان غفلت کرد !


پاسخ

  1. اگرچه قصد دفاع از شخص مورد اشاره را ندارم اما شاید خواندن مقاله ذیل
    http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/2010/april/15//-9bfb5d967c.html
    پاسخی کلی به نقد شما باشد!

  2. بازخوانی زندگی افرادی همچون «طبرزدی» – «فرشاد ابراهیمی» – «محسن سازگارا» و افراد بیشمار دیگری در جامعه ما نشان دهنده یک مسیر ویژه در جامعه ماست

    • دقيقأ. داستان نان بنرخ روز خوردن و به لفت وليس رسيدن وسپس که بارشان بسته شد يا از خوان آلاف و اواوف واماندند ادای روشنفکر و بشر دوستی درآوردن است.

  3. به هر حال به نظر من ما و ایشان قربانیان سیستمی هستیم که که حتی روشنفکرانمان نیز تحمل دگراندیشان را ندارند!!!

    • ولی به هر حال امثال ایشان بایستی موضع اخلاق و رواداری اخلاقی را در قبال دینداری ادعایی شان مشخص کنند . جز این است ؟!

      • خیر, اما میشه دو دانه سیاستمدار روادار اخلاقی در ایران نام ببرید؟

  4. با سلام . من کاملأ با شما موافقم و از ابتدا که ادعای آقای خزعلی را در مورد تأیید جنبش سبز و همراه بودن با آن را دیدم همواره برایم جای شک و تردید داشت . حتی وقتی ایشان را با سلام و صلوات گرفتند و در حالی که بقیه را با شرایط غیر انسانی دستگیر میکردند به دادگاه روحانیت احضار کردند و بعد هم که بی سر و صدا آزاد کردند و افسانه هایی بعد از آن ایشان در مورد بازجوییشاون و بازجویانشان در سایتشان گذاشتند، همواره برایم مشکوک بوده و همه و همه بسیار جای سوءال داشت و دارد

  5. و بعلاوه دچار عدم تعادل و عدم ثبات رویه در برخورد با قضایای مشابه در زمان های مختلف و حتی در مواضع مختلف در یک زمان خاص هستیم آنهم شدیدا

    • درست است . مساله ی آقای خزعلی فرع بر این نوشته و به مثابه مصداقی برای تبیین یک موضوع کلی است ( شاید مواضع اخیرشان در مورد شفا هم در این ارجاع بی تاثیر نباشد ) .. اما همانطور که گفتید ، مساله اصلا فردی نیست …

  6. این افراد اینقدر زیاد هستند که چند ماه وقت گذاشتن هم برای نوشتن اسامی اونها کمه! فقط حیفم اومد اسم «محسن مخملباف» رو نیارم

  7. آیا نمی توان گمان کرد که مهدی خزعلی هم به مانند صدها تن دیگر که در سه دهه اخیر شریک جنایتها بودند چشمانشان گشوده شده و از گذشته شان پشیمان شده باشد؟ مگر سعید حجاریان و اکبر گنجی و عبدالکریم سروش و مهاجرانی توبه نکردند و به سوی مردم برنگشتند؟ مگر میرحسین موسوی اکنون یکی از سبزها نیست؟ آدم که برای ابد در جهالت نمی‌ماند. هر انسانی ممکن است یک روز متوجه خطاهای بزرگ خودش بشود و از راه خطا برگردد. شاید مهدی خزعلی هم امکان برگشتن به سوی ملت را داشته باشد. اینها را باید تشویق کرد که از ستمگران بریده شوند. مهدی خزعلی پسر خزعلی معروف است که دلش می خواهد هرکه بر مذهب او نیست اعدام شود. آن خزعلی پدر و این خزعلی پسر.

    • سخن شما در مورد امکان تغییرات فکری در افراد کاملا درست است . آقای موسوی در آخرین اظهاراتشان می گویند : « قرائتی از دین که واجد حداکثر مدارا نسبت به تمامی دیدگاه‌ها و عقاید است » … به نظرتان این مدارا ی حداکثری حتی در حداقلی ترین شکل اش ، در نوشتار و کلام آقای خزعلی رعایت شده است ؟
      فراموش نکنید که ما الزاما از گذشته سخن نمی گوییم … بل از بی مدارایی ایشان در نوشته ای سخن می گوییم که همین چند روز پیش نوشته اند
      این هم لینک آن مطلب : http://www.drkhazali.com/index.php?option=com_content&view=article&id=528:1389-01-29-05-51-46&catid=231:1388-11-13-13-52-05&Itemid=447

  8. درود
    تغییر ها در خلال زمان پذیرفتنی است اما دو رنگی هیچگاه قابل قبول نبوده و از نظر همگان مطرود.
    در مورد مقدمه کتاب هویت باید گفت که لفظ کلام کفر و کافر بی احترامی عمیق است که هر آنکه بر نظرشان مخالف آید او را کافر و نجس خطاب می کنند
    من به توهین های آقای شفا به مسلمانان, انتقاد را وارد می دانم اما به همان اندازه که به اسلامی که دگر اندیشان را نجس و ناپاک می داند نیز انتقاد دارم.
    سربلند و سبز باشید

    • بله انوشه ی گرامی ، مدارای اخلاقی را هم دینداران و هم دین ناباوران باید بجای آورند . مدارای اخلاقی یعنی رسیدن به این نکته که « دیگری » نیز حق اندیشیدن دارد … وجودش را نباید با قضاوتی آلوده انکار کرد . من هم در همان ابتدا اشاره کرده ام که موضعی در رد و تائید شفا اتخاذ نمی کنم ، بل مساله بر سر بی مدارایی اخلاقی و نوعی استاندارد دوگانه و متناقض اخلاقی است

  9. سلام

    http://nafas1388.blogspot.com/2010/04/blog-post_28.html

  10. سلام
    جسارتا برقراری ارتباط میان نسبی گرایی و مدارا از اشتباهات رایج است. البته اگر به انتهای جمله ای که از ولتر نقل کردید دقت کنید می بینید از واژه حقوق طبیعی استفاده کرده است. حقوق طبیعی به هیچ وجه نسبی نیستند. این حقوق همانقدر بنظر متفکرین قرن 17 و 18 مطلق هستند که وضوح قوانین ریاضی. بحث مفصل آنرا در وبلاگم آورده ام. می دانم قصد بحث فلسفی نداشته اید اما این ایده را اگر از متن بردارید مشکل رفع می شود. دلیلی ندارد برای دفاع از مدارا وارد بحث فلسفی بشوید که مشکل ساز از کار در می آید.
    ارادتمند
    رسول

    • سپاسگزارم . حق با شماست . منظور من نسبی گرایی اخلاقی بود و نه نسبی گرایی عام . سعی می کنم آن موارد را با وضوح بیشتری بازنویسی کنم


بیان دیدگاه

دسته‌بندی