نگاشته شده توسط: passionofanna | فوریه 20, 2010

نوشته تاریخی خالق دائی جان ناپلئون: آنها که می خواهند غنائم خونین انقلاب را تقسیم کنند (روزنامه کیهان/3 اسفند 1357)

سوم اسفند 1357 ؛ 10 روز از پیروزی انقلاب می گذرد . محاکم شرع برای محاکمه ی سران رژیم سابق تشکیل شده اند و جمعی از آنها را بر پشت بام مدرسه ی علوی ، تیرباران کرده اند . گویی چرخه ی دیگری از خشونت ورزی ها با به ثمر رسیدن انقلاب آغاز شده است . در همان روزها که نیمه بالایی صفحه ی نخست اطلاعات و کیهان را تصویر رقت انگیز تیرباران شدگان می پوشانید ، ایرج پزشکزاد خالق دائی جان ناپلئون نوشته ای به روزنامه ی کیهان سپرد که سالها بعد و در احوال امروز ما ، طنینی دیگر می یابد . عنوان نوشته جلب توجه می کند : « آنها که می خواهند غنائم خونین انقلاب را تقسیم کنند » . پزشک زاد از چه کسی یا کسانی سخن می گوید ؟ چه چیزی او را از آینده ای که هنوز نرسیده است ، بیمناک می کند ؟… اما متن نوشته شگفت آور تر است . پزشکزاد به بازگویی روایت انقلاب فرانسه می پردازد . روایتی که در بازخوردی نزدیک با انقلاب تازه پیروز شده ی آن روزها ، معنایی به ذهن متبادر نمی ساخت ، با این حال سی و یک سال و ده روز پس از پیروزی آن انقلاب ، بسیار آشنا و در عین حال تکان دهنده می نمایاند . بویژه آنجا که در توصیف نقشبازان انقلاب کبیر فرانسه می نویسد : « ابتدا ماهرانه پیشکسوتان و رهبران انقلاب را که مانع بزرگی بر سر راهشان بودند یکی بعد از دیگری از میان برداشتند در کنار « روبسپیر » به محکومیت « دانتون » و « کامیل دمولن » رای دادند و آنها را بدست جلاد سپردند . بعد با توطئه ی آشکاری که در تاریخ بنام آنها ثبت است ، روبسپیر و یارانش را به پای گیوتین فرستادند . آنگاه سروران و کارگردانان بسیار اشرافی دوران بسیار فاسد بعد از روبسپیر شدند و عاقبت اسباب و ابزار کودتای 1799 ناپلئون بناپارت را فراهم کردند . دفتر انقلاب را برای سالهای طولانی بستند و دیکتاتوری نظامی ناپلئون اول و سلطنت دوباره ی بوربن ها و اورلئان ها را به ملت فرانسه هدیه کردند » آیا این روایت تاریخی برای ما آشنا نیست ؛ چیزی را به یادمان نمی آورد ؟ و مهمتر آنکه نسبتش ( با همه ی لغزش هایی که می توان در رویکرد قیاسی آن روز پزشک زاد جستجو کرد ) با جنبش اجتماعی حاضر در ایران چه می تواند باشد ؟ توجه به این مقاله ی خالق دائی جان ناپلئون ( که بر خلاف کتاب مشهورش هرگز نمی خواهد دائی جان ناپلئونی به وقایع بنگرد ! ) ، در آسیب شناسی این روزها و ماه های جنبش سبز نیز می تواند مفید واقع شود . متنی که در ادامه بازمی خوانیم …

برای مشاهده ی تصویر نوشته ی پزشکزاد در ابعاد بزرگتر ، اینجا را کلیک کنید .

اولین روزهای انقلاب کبیر فرانسه بود . فریادهای انقلابی و نطق های هیجان انگیز « کنت دو میرابو » در مجلس طبقاتی فرانسه ، در و پنجره های کاخ ورسای را به لرزه درآورده بود . تنها چند روزی پس از اینکه این مجلس مشورتی طبقاتی ، خود را ملی اعلام کرد ، میرابو در مقابل لویی شانزدهم ایستاد و فریاد زد : « ما به اراده ی ملت اینجا هستیم و جز با زور سر نیزه بیرون نخواهیم رفت » وقتی میرابو در بحبوحه ی انقلاب فرانسه در سال 1790 بمرضی قالب تهی کرد ، مردم پاریس در سوگ هرمان انقلابی خود جامه دریدند و جنازه اش را با شایسته ترین احترامات در معبد « پانتئون » پاریس در کنار ژان ژاک روسو و ولتر بخاک سپردند . اما سال بعد به مناسبت تعمیراتی در کاخ سلطنتی تویلری ، تصادفا قفسه ای کشف شد که در آن نامه های میرابو به لویی شانزده و اسناد و مدارک وجوهی که بابت یک بازی دوجانبه بین دربار و مجلس ملی از پادشاه فرانسه دریافت میکرد ، بدست آمد . مردم بهت زده ی فرانسه دریافتند که اگر دست اجل گلوی این اشرافزاده ی بظاهر غمخوار ملت را نفشرده بود ، چه بسا ثمره ی مجاهدت آنها بر باد می رفت .
در این روزها می شنویم و می خوانیم که بعضی از گویندگان و نویسندگان در مقام صحبت از انقلاب کنونی ایران ، یادی از انقلاب کبیر فرانسه می کنند و وجوه تشابهی بین این دو می یابند . و برخی دیگر به خلاف آنها هر گونه مشابهت و نزدیکی بین این دو انقلاب را بعلت تفاوت بین علل معنوی و اجتماعی و اقتصادی آنها ، نفی می کنند . به گمان من نتیجه ای بر این مباحثات متصور نخواهد بود ، مگر آنکه از مطالعه ی وجوه اشتراک یا تفریق بتوان به نتیجه ای برای پیشبرد انقلاب ایران دست یافت .
در این مقوله یک نکته قابل ذکر است ، و آن اینکه اگر علل این دو انقلاب کبیر متفاوت بوده است ، احتمالا تاریخ خواهد توانست نتایج آنها را بهم نزدیک کند . انقلاب 1789 فرانسه ، اروپا و قسمت هایی از جهان آن روز را در یک مسیر فکری و یک نوع تمدن جدید قرار داد و قرائن بسیاری نشان میدهد که انقلاب امروز ، جهان سوم و کشورهای مسلمان را در راهی نو و جریانی متفاوت از گذشته قرار خواهد داد . بهمین دلیل موفقیت انقلاب ایران ، موفقیت یک قسمت بزرگ از جهان محروم و رنج دیده ی امروز خواهد بود و این ملاحظه ، رهبران انقلاب ما را ملزم میدارد که بخصوص به وجوه مشابهت انقلاب ایران ، نه تنها با انقلاب کبیر فرانسه ، بلکه با تمام انقلاب های گذشته ی جهان برای استفاده از تجربیات و احتراز از تکرار اشتباهات آنها ، توجه کنند .
یک پدیده ی مشترک تمام انقلاب ها ، که فارغ از شرایط زمانی و مکانی مربوط به خلق و خوی و طبیعت بشری است ، گردش ناگهانی بعضی عوامل مسئول رژیم مطرود و همکاری آنها با انقلابیون است . کمک این عوامل به دگرگون ساختن وضع موجود ، هر چند بار سنگینی از مسئولیت های گذشته را بر دوش داشته باشند ، مقبول است . بحث در علل این تغییر جهت نیست . انگیزه ها گوناگون است . گاه پشیمانی به موقع از کرده ها و برای جبران مافات است . گاه ترس و هراس از بازخواست و مجازات و تامین آینده ای بی دغدغه ی خاطر و متاسفانه در مواردی بهره گیری ناحق از نتایج انقلاب است . از این جماعت بسیاری هستند که از بیش از آنچه عامه ی مردم میدانند معصیت آلوده اند و برای آنکه کسی مجال و حوصله ی جستجو در گذشته ی آنها را نکند ، بیش از انقلابیون واقعی در تلاش و تحرکند و نعره های بلندتر و دردآلودتری میکشند .
در مرحله ی تخریبی انقلاب ، وجود آنها می تواند مغتنم باشد ، ولی در مرحله ی سازندگی انقلاب است که باید الزاما حضور این عوامل در مسیر انقلاب زیر نظر و مورد توجه خاص قرار گیرد . بحکم تجربیات انقلاب های گذشته ، نباید اینان به صرف اینکه چند قدم در راه نیل به هدفهای انقلاب برداشته اند ، بعنوان رهروان صدیق برای همیشه تطهیر شوند . بلکه ضروری است که در معرض یک امتحان مداوم و مستمر قرار داشته باشند .
یک نمونه ی مشهور این افراد – که من می خواهم آنها را نقش بازان انقلاب بخوانم – در انقلاب کبیر فرانسه ، « کنت دو میرابو » است که ذکر جمیل او پیشتر رفت . وقتی در آغاز سال 1789 ، فرمان انتخابات مجمع عمومی طبقاتی که بایستی از نمایندگان جداگانه ی جامعه ی اشراف ، جامعه ی روحانیون و طبقه ی سوم ( غیراشرافی-غیر روحانی ) تشکیل می یافت ، صادر شد ، کنت دو میرابو اشراف زاده ی بسیار اشرافی ، خود را کاندیدای طبقه ی سوم یعنی توده ی مردم کرد و از شهر « اکس آن پروانس » به نمایندگی مجمع انتخاب شد . از همان آغاز تشکیل مجمع و پس از بدل شدن آن به مجلس ملی موسسان ، به کمک قدرت بیان و بلاغتش قوانین مترقی متعددی را از تصویب گذراند تا جائیکه کمی قبل از مرگش به ریاست مجلس انتخاب شد . ولی کشف اسناد خیانت های او ، مردم پاریس را چنان آشفته کرد که جنازه اش را از معبد پانتئون بیرون کشیدند و به گورستانی بی نام بردند . میرابو اگر هم خیال زخم زدن به انقلاب مردم فرانسه را در سر می پخت ، مجال انجام آنرا نیافت . ولی دسته ی دیگری از این نقش بازان آنقدر ماندند تا بر همه روشن شد که آنها به انقلاب به چشم یک طعمه برای چپاول و غارت نگریسته بودند . نمونه های برجسته ی آنها « ژوزف فوشه » وزیر پلیس مخوف ناپلئون بناپارت ، « باراس » کارگردان کودتاها و « تالی ین » کارشناس کم نظیر بند و بست ها و سو استفاده های مالی بودند . این سه نفر در سپتامبر 1792 بعنوان نماینده ی مردم فرانسه به انقلابی ترین مجلس دوران انقلاب راه یافتند . یکی دو ماه پیش از آن ، مردم پاریس از مرد و زن و بچه ، ، گروه گروه در حمله های ژوئیه و اوت به کاخ پادشاه ، با گلوله های گارد سوئیسی لوئی شانزدهم ، به خاک و خون غلطیده بودند و با ایثار جان خود ، پادشاه مستبد را از تخت به زیر کشیده بودند . لوئی شانزده بوسیله ی کنوانسیون ملی محاکمه میشد . مدارک تاریخی در دست است که در میان 387 نماینده ای که به مجازات اعدام پادشاه رای دادند ، جوش و خروش « فوشه » و « باراس » در حمله به پادشاه متهم ، از همه بیشتر و فریادهای نفرتشان از همه بلندتر و رساتر بود . شهرت انقلاب خود را خیلی زود تثبیت کردند ، اما خیلی زود نیت واقعی آنها که تقسیم غنائم خونین انقلاب بود ، روشن شد . یک نقشبازی طویل المده و طبق برنامه ی حساب شده را آغاز کردند . معمولا اینگونه افراد اولین هدف خود را حذف انقلابیون واقعی و مومن که سد راه مقاصد آنها می توانند شد ، قرار می دهند . بهمین منوال قهرمانان نقش باز ما ، ابتدا ماهرانه پیشکسوتان و رهبران انقلاب را که مانع بزرگی بر سر راهشان بودند یکی بعد از دیگری از میان برداشتند در کنار « روبسپیر » به محکومیت « دانتون » و « کامیل دمولن » رای دادند و آنها را بدست جلاد سپردند . بعد با توطئه ی آشکاری که در تاریخ بنام آنها ثبت است ، روبسپیر و یارانش را به پای گیوتین فرستادند . آنگاه سروران و کارگردانان بسیار اشرافی دوران بسیار فاسد بعد از روبسپیر شدند و عاقبت اسباب و ابزار کودتای 1799 ناپلئون بناپارت را فراهم کردند . دفتر انقلاب را برای سالهای طولانی بستند و دیکتاتوری نظامی ناپلئون اول و سلطنت دوباره ی بوربن ها و اورلئان ها را به ملت فرانسه هدیه کردند .
همانطور که گفتیم ، این وجود نقشبازان ، وجه مشترک تمام انقلاب ها در همه ی زمانها و مکانهاست . برای مثال تعدداد این نقشبازان که در انقلاب مشروطیت ایران در کنار مشروطه خواهان واقعی علم مشروطه خواهی بلند کردند و سپس پا بر اجساد قربانیان مشروطیت به ستم و تاراج پرداختند ، بیش از آن بود که بتوان به یادآوری نام و نشان آنها پرداخت . باز هم نزدیکتر ، در جنبش ملی شدن نفت ، که خود ما ، یعنی نسل ما ، شاهد عینی آن بودیم ، ماجرا از سر گرفته شد . در کنار یاران صدیق و واقعی مصدق ، چه بسیار کسان سنگ ملت و مبارزه با استثمار را به سینه زدند و بعد در حساس ترین لحظات ، بعضی باشاره ی اربابان خود و بعضی دیگر بخاطر آنکه دیدند از قبل رهبر جنبش ملی ایران غنیمتی عاید نمی شود ، از پشت به او خنجر زدند و یا رهایش کردند و به جستجوی غنیمت در دیگری را زدند .
مردم این مملکت که برای رسیدن به این مرحله از انقلاب ایران سختی ها کشیده اند و قربانی ها داده اند ، چشم امید به روشن بینی رهبر انقلاب دوخته اند که تا سرحد امکان نگذارد نقش بازان ما ، که حضورشان در صفوف مردم پاکدل و پاک نهاد بخوبی مشهود است ، بازی را بجای خطرناکی برسانند و تجربه ی تلخ و مکرر تاریخ ، خدای نخواسته یکبار دیگر تکرار شود .


پاسخ

  1. مصائب آنای عزیز، واقعا عالی بود. ایکاش تکرار نمی شد. کاش باز تکرار نشود. …

    • سونات پائیزی گرامی . امید که راه دیگری بیابیم ، ولی ایرانیان هر آنچه را که از آن می گریخته اند ، دوباره تکرار کرده اند .

  2. mageh misheh tekraar nasheh?
    mageh chi avaz shodeh nesbat be oon movgheh keh tekraar nasheh?

  3. انقلابها همه همینطورن
    کافیه بعضی کارتونهای قدیمی در مورد چین رو به یاد بیاریم

    خیانت بخشی از انقلاب است خصوصاً اگر انقلاب ایدئولوژیک باشه

    • دوست عزیز listen2us هر انقلابی ایدئولوژیک است. در ضمن خیانت نه فقط در انقلاب ها بلکه در همه ابعاد زندگی روزمره هم صورت میپذیرد.

      آزادی انسان فقط با بندگی خدا محقق می شود، نه با به دنبال حرف این و آن رفتن. تا وقتی مردم ایرات سرگردان به دنبال سرگردانی دیگران هستند، همین آش است و همین کاسه :

      خسر الدنیا و الاخره.


بیان دیدگاه

دسته‌بندی